پشه هاي مقر، خواب را از چشم همه گرفته بود. بسيجي ها پشه بند نداشتند، براي فرار از پشه ها يا راه مي رفتند يا آتش به پا مي کردند تا در پناه دود آن از شر پشه ها خلاص شوند. حاج مهدي ‌پشه بند داشت، اما او هم مثل ديگران بيدار نشسته بود. گفتم: ‌حاجي شما جلسه بوديد خسته ايد، پشه بند بزنيد بخوابيد، تا براي عمليات آماده شويد. گفت: «تا بچه بسيجي ها پشه بند ندارند و راحت نمي خوابند من هم از پشه بندم استفاده نمي كنم.» حاضر نبود از امکاناتي بيشتر از بسيجي ها استفاده کند. حتي اگر غذاي مخصوصي براي فرماندهي مي آوردند، اول سؤال مي كردكه از اين غذا به بسيجي ها هم داده¬ايد يا نه؟ بعد از آن مي خوردند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید