🔰 زائر کربلا بودم. دست به پنجره های ضریح امام حسین(ع) فرو کردم با حالت زار از ایشان پسری خواستم که غلام ایشان باشد... 🔰ده ماه بعد، پسرم در 13 رجب، روز میلاد امیر المؤمنین(ع) به دنیا آمد و او را غلامحسین نامیدم. 🔰 عشق به امام حسین(ع) از همان کودکی در وجودش شعله می کشید، چه شب های سردی که سوار بر موتور از این روستا به او روستا می رفت و برای روستاییان از امام حسین(ع) می گفت و نوحه و مرثیه می خواند. 🔰 اوج این عشق در وصیت نامه اش هویداست، جایی که نوشته بود:« خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ( ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی) اگر نصیبم شد بدنم تکه تکه شود تا شرمنده نباشم!» 🔰آرزویش مستجاب شد، وقتی شب 21 ماه رمضان، شب شهادت امیر المؤمنین(ع) گلوله مستقیم تانک به پیکرش خورد و تکه تکه شد! 🔹راوی: پدر شهید غلامحسین( حمید) عارف دارابی 🌱🌷🌱 @golzarshohadashiraz