💢در زمان جنگ من امدادگر بودم. روزی به منطقه جنگی جوانرود حسین آباد اعزام شدیم. با بچهها و رزمندگان شیراز آشنا شدم.
شب اول نماز را به امامت «علی بیضایی نژاد» خواندیم .
شهادت از چهرهاش می بارید. با این وجود که در جبهه هیچ نامحرمی نبود مدام سرش پایین بود و تبسمی بر روی لبانش.
💢گاه گاهی آهسته می گفت الهی شکر.
بچه ها علاقه خاصی به علی داشتند و او به «علی شفاعت» معروف بود.
چون دوستانش به یقین میدانستند او شهید خواهد شد.
💢شب قبل از شهادتش رسید.
آن شب علی امام جماعت بود. پس از نماز با چشمانی پر از اشک رو به بچه ها گفت:
بچه ها از فردا من امام جماعت شما نیستم.
بچه ها گفتند: چرا؟ گفت: صبر کنید میفهمید. دعای کمیل را علی و دوستش مجتبی خواندند.
روز بعد علی به همراه دیگر رزمندگان به سوی میدان مین در اطراف سنگر رفتند. ساعت ۷ الی ۸ بود که صدای مهیبی را شنیدم و هراسان به سوی صدا دویدم که علی و دوستش مجتبی را غرق در خون دیدیم.
از چهره علی نور می بارید.
#شهید علی بیضایی نژاد
#شهدای_فارس#سالروز_شهادت
🌷🍃🌷🍃🌷https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید