💠 هفت سین در جبهه..... آخرین روز سال 66 بود . اوج عملیات والفجر 10 . گردان ابوذر لشکر المهدی در منطقه شمال غرب کشور ، در شهر حلبچه عراق در حال درگیری با دشمن بود . چند دقیقه‌ای دیگر به تحویل سال 1367 نمانده بود. بچه‌ها حدود چندین شبانه روز بود که خواب به چشمشان نرفته بود حسابی خسته و بی‌حال بودند☹️☹️ ، اما دوست داشتند که مراسم ملی و 🔆سنتی تحویل سال را هر چند بسیار ساده برگزار نمایند . ✅ یکی از بین آنها گفت : «‌ اگه هفت سین داشتیم الآن سفره عید مینداختیم » . با شنیدن این سخن[شهید] حبیب قنبرنژاد بلافاصله یک قوطی کنسرو از کوله پشتی خود بیرون آورد و گفت : « این ماهی سفره هفت سین ». ◀️ هادی رحمانیان هم سُمبه اسلحه را بیرون آورد و گفت : « اینم یکی دیگر از سین‌های سفره هفت سین »😄 بقیه بچه‌ها هم هر کدام سینهای دیگری آماده کردند . مثل سیم چین ، تکه‌ای سیم خاردار ، سرنیزه و سکه 10 ریالی همه را گذاشتند وسط ، یکی هم چفیه‌اش را پهن کرد و گفت : « اینم سفره🌺 » اما هنوز هفت سین کامل نشده بود . ✅رزمنده دیگری  قمقمه‌ی آبش را آورد و گذاشت وسط سفره و گفت : « قبول کنین هفت سین امسالمان ، سینی کم داشته باشه » هادی خندید و در حالی که قرآن جیبی‌اش را می‌بوسید آمد جلو آن را وسط سفره قرار ‌داد و گفت : « باشه قبوله، همین که تو این وضعیت دل دوستمون به دست اومد و سفره هفت سین آماده شد خودش خیلیه » . ❤️❤️چون نزدیک تحویل سال بود بچه‌ها به سرعت سفره را چیدند . در حالی که توپ و تانک و رگبار از سمت دشمن به سوی آن‌ها شلیک می‌شد با خلوص نیت دعای یا مُحَوِل الحول و .... را خواندند . سال تحویل شد بچه‌ها با هم روبوسی کردند و سال جدید را به یکدیگر تبریک گفتند . 😔شیرینی در کار نبود ، بنابراین تصمیم گرفتند کنسرو ماهی درون سفره هفت سین را باز کنند و بخورند 😏. کنسرو را با سرنیزه باز کردند اما نان نبود، اطراف را جستجو کردند . درون سنگر عراقی‌ها که به دست نیروها افتاده بود تکه نانی خشک پیدا کردند . آن را آوردند و هر کدام لقمه‌ای نان با کنسرو خوردند و خدا را شکر کردند بعد دوباره سمبه و سرنیزه و .... را به اسلحه‌های خود وصل کردند و به پیشروی به سوی دشمن ادامه دادند 😉😉.  ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz