💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫
🌷برای بازدید از پاسگاه های اطراف آبادان و سرکشی از آنها می رفتیم. ساعت 3- 4 صبح بود. دیدم خیره شده به آسمان و ستاره ها. گفت: قاسم بریم سر اصل مطلب!
- اصل مطلب چیه!
در حالی که سرش را تکان می داد گفت: ای داد... ای داد...، بابا نماز، نماز!
- حاجی کو تا وقت نماز، کلی پایگاه مانده که سرکشی کنیم.
- به ستاره ها نگاه کن، می گن الان وقت نمازه، شما برو سرکشی کن بیا، من اینجا منتظر می مونم.
وقتی برگشتم، دیدم، پای سجاده نشسته، سیل اشک از دو گونه ها گذشته، از ریش های بلند و در هم پیچیده اش هم عبور کرده و قطره قطره روی پیراهن و شلوار خاکی اش می چکد. گفتم: حاجی دیر شده!
اصلاً تو حال و هوای این دنیا نبود که جوابم را بدهد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید