💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷یک شب نوبت من بود به کمین بروم. در مسیر رفتن به سنگر کمین، صدای تیشه شنیدم! باتعجب به سمت صدا رفتم، صدا از درون یک کانال بود که مشخص بود تازه حفر شده است. داخل کانال سرک کشیدم. دیدم آقا منصور در انتهای کانال نشسته است، پای مصنوعی اش را به دیواره تکیه داده، و با تیشه به دیواره کانال می کوبد تا طول کانال را زیاد کند. کانال در کم کردن، تلفات ما در این خط مؤثر بود. خدا قوتی به آقا منصور گفتم و رفتم. دم صبح بود که برگشتم. دیدم منصور هنوز دارد تیشه می زند.عرق از سر و رویش می چکید و صورتش گُر گرفته بود. گفتم: منصور تو را خدا بسه، یکم استراحت کن، یکم بخواب!گفت: آقا جلیل بذار تا وقت هست و نفسی هست، به اسلام و به کشورم خدمت کنم.. راوی حاج جلیل عابدینی 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید