💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷آقا دو اسکناس هزار تومانی به من دادند و گفتند: سر راه به کربلایی محمد بده! با خودم می گفتم مدت هاست که ایشان را ندیده ام و اصلاً یادم نمی آید خانه اش کجاست. در این فکرها بودم که چطور ایشان را پیدا کنم. به خیابان که رسیدم، ناگهان کربلایی را دیدم. مغموم و گرفته بود. سلام و علیکی کردم و گفتم: چرا انقدر پریشان هستی؟ گفت: چیزی نیست! گفتم یک امانتی از طرف آقا برای شما دارم. دو هزارتومانی را در آوردم و به ایشان دادم. پول را که گرفت سرش را به سمت آسمان گرفت و چند بار الحمدالله گفت و پرسید واقعاً این را آقا داده؟ گفتم بله. گفت راستش مدتی است همسرم حالش بد است و دستم برای درمانش تنگ. دیروز آمدم درب منزل آقا که از ایشان کمکی بگیرم، هرچه خدمتکار ایشان پرسید چه کار دارید، خجالت کشیدم مشکلم را به واسطه ای بگویم، بی آنکه حتی اسمم را هم بگویم برگشتم. امروز دیدم کارد به استخوانم رسیده و چاره ای ندارم، گفتم باز بیایم در منزل آقا که شما را در راه دیدم، به جدشان قسم، من مشکلم را به حدی نگفته بودم! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید