🔖مسئولیت پذیری از خستگی نا نداشت ، تازه از جبهه برگشته بود. رفت دوش بگیرد بلکه سرحال بیاید. حمامش طولانی شد. ساعتی بعد صدا زد «زهرا بیا» از پشت در حمام یک لگن پر از لباس داد دستم؛ کهنه‌های مقداد را شسته بود. با کارش خجالتم داد. سرخی گونه هایم را که دید خندید و گفت منم عضو این خانواده هستم همانطور که شما مادر مقدادی، منم پدرشم. 💕راوی: همسر شهید یادمان شهدای گمنام @shohadayeegomnamm