🌹پسرم نامزدي داشت. دفعه‌ي آخر كه براي مرخصي به خانه آمد عيد نوروز بود. آن روزها رسم بر اين بود كه در ايام نوروز خانواده‌ي عروس براي تازه داماد، عيدي كه شامل آجيل و شيريني بود مي‌بردند. پس از اتمام مراسم و رفتن ميهمان‌ها پسرم رو به من كرد و گفت : مادر اين كارهاي تشريفاتي چيست؟ مگر آنها نمي‌دانند كه برادران ما در جبهه مبارزه مي‌كنند و خونشان را در راه خدا و انقلاب اسلامي هديه كرده و كشته مي‌شوند؟ حال من بايد آجيل بخورم و با هم شادي كنيم چون من داماد هستم. من اينها را نمي‌خورم مگر اينكه با دوستانم در جبهه بخورم.(مادر شهید) 🌹ساعتي قبل از عمليات ، مرتضي به سنگر ما آمد. ما راديو را روشن كرده بوديم. چون آنجا سرمرز ايران وعراق بود، موج راديو عراق پخش مي‌شد. در آن موقع موسيقي گذاشته‌ بودند. و من به آن گوش مي‌كردم. مرتضي به من گفت: اين راديو را خاموش كن. حيف تو نيست، با صداي موسيقي كه در درون گوش تو است شهيد شوي و اين گوش آلوده به گناه را به آن دنيا ببري؟ حيف نيست؟(همرزم شهید 🌹شادی روحش صلوات.... 💢کانال خبری @shohadayeiran57