[Forwarded from گودرزی ملایر] 🌺🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🌺بازنمایی از مراسم تولد علی اکبرهای امام خمینی در میلاد حضرت علی اکبرامام حسین(ع)🌺 🌸🌺🌸 💦 دیروزباران آمد .آن مرد درباران آمد .دیروز باران آمد .مادردرباران آمد . مادران قد خمیده هم بادر دست گرفتن قاب عکس های از علی اکبرهایشان آمدند.... 💧می گویند وقتی باران می بارد دعا به لحظه اجابتش نزدیک میشود و من دعاهایی را دیدم که محو اجابت شدند وقتی که رحمت خدا جاری شد. دیروز مردهایی رادیدم که به میهمانی دوستانشان آمده بودند و چقدر این رفاقتها به دل می نشست وقتی که سابقه آن یک عمر میشد. 💧آمده بودند زیر باران بدون اینکه خیس شدن را بهانه کنند ، همانهایی که روزی جوانیشان را باهمین علی اکبرها زیربارانی ازتیروترکش وخمپاره گذرانده بودند بدون اینکه چتری ازجنس بهانه های پوشالی برای خودشان قراربدهند . 💧آنها آمده بودند بادلی تنگ... قصه دلتنگی شان بماند برای بهانه ای دیگر...💔 آنروز بارانش ازجنس آب و به سردی آن نبود، بارانش ازجنس سرب بود و به داغی آتش.... وحالا ایستاده بودند برای عرض احترام به مادران وپدرانشان ، به رسم ادب به رفاقت یک عمر رفیقانشان درصفی منظم تر از سنگهای مزارشان. 💧مامیهمان جدیدشان بودیم، ناآشنا با باران وخیس شدن و چقدر زود دنبال چترهایمان میگشتیم . مادری را دیدم که قاب عکسی دریک دستش وعصایی در دست دیگرش .محکم قدمهایش رابرمیداشت هرچند باعصا برای دیدن کسی آمده بود که یک روز میخواست عصای دستش باشد اما او راعصای دست اسلام وانقلاب کرده بود. 💧سرود برخیزید ای شهیدان که خوانده شد، دیدم که مادران باچه دلتنگی زمزمه اش میکنند.💔💧 💧دیگر نمی خواستم خیس نشوم ، انگار عطش پیدا کردم، عطش رفتن را عطش خیس شدن وبارانی شدن را، میخواستم حالا که دعاها اجابت میشوند خواستنی ترینها رابخواهم از خواستنی ترینها. میخواستم شهدارا ازخود شهدا بخواهم...!!! 💧و زیر باران نم نم در تولدشان کنار مزارشان ، خواستم، خودشان را برای دلم...❤️💦 🍃 🍂🍃 🌺🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂