🌹غسل شهادت🌹
شهید مهدی هاتفی
🌹🌹توی جزیره کنار سنگر نشسته بودیم.به مهدی گفتم:کنار آب برویم و چای درست کنیم.من مشغول دم کردن چای شدم.مهدی هم توی آب رفت و مشغول آب تنی شد.از آب که بیرون آمد،روی یکی از پل های شناور نشستیم و مشغول چای خوردن شدیم.مهدی شروع کرد به خواندن شعری که مضمون آن این بود:مادر دیگه پنجه به در نمی سایم.دیگر حلقه به در نمی کوبم.مادر دیگر منتظر من مباش که دیگر نمی آیم.
در حال صحبت بودیم که صدای شلیک خمپاره ای به گوش رسید.بلند شدیم تا کنار سنگر پناه بگیریم.
به کنار سنگر رسیدیم،ناگهان مهدی از پشت بر زمین افتاد .بلندش کردم.خون از کنار گوشش جاری بود و این آخرین لحظه ی زندگی مهدی بود.
این جا بود که متوجه شدم مهدی هدفش آب تنی نبود.بلکه غسل شهادت می کرد و شعری که خواند،شعر حافظ بود.🌹🌹
راوی:اسماعیل شیرازی
https://eitaa.com/shohadayeqom_ir