🔹داستانی از زیارت جامعه کبیره
🔹هدیه کوچک فاطمه
🔸فاطمه دختربچهی پنج سالهای بود که موهای مشکیش مثل ابریشم روی شانههایش میریخت. او عاشق بازی با عروسکهایش و گوش دادن به قصههای مادربزرگ بود. مادربزرگ فاطمه زن مهربانی بود که همیشه برای او قصه میگفت و او را به نماز خواندن تشویق میکرد.
یک روز مادربزرگ به فاطمه گفت: «فاطمه جان، میدانی زیارت جامعه کبیره چقدر ثواب دارد؟ این زیارت دعای خیلی قشنگی است که ائمه معصومین (ع) به ما یاد دادهاند.»
🔸فاطمه با چشمهای درشتش به مادربزرگ نگاه کرد و پرسید: «مادربزرگ، زیارت جامعه کبیره یعنی چه؟»
مادربزرگ لبخندی زد و گفت: «زیارت جامعه کبیره یعنی اینکه ما به امام زمان (عج) سلام کنیم و از او کمک بخواهیم. این زیارت خیلی خاص است و باعث میشود دل امام زمان (عج) از ما شاد شود.»
فاطمه با ذوق گفت: «من هم میخواهم به امام زمان (عج) سلام کنم. چطور میتوانم زیارت جامعه کبیره را یاد بگیرم؟»
🔸مادربزرگ با مهربانی گفت: «عزیزم، تو خیلی کوچکی و حفظ کردن همه زیارت سخت است. اما میتوانی چند جمله از آن را یاد بگیری و هر روز آن را بخوانی.»
🔸فاطمه با خوشحالی قبول کرد. مادربزرگ پنج سلام اول از زیارت جامعه کبیره را برایش انتخاب کرد و هر روز به او یاد میداد. فاطمه با صدای شیرینش آن سلامها را تکرار میکرد و از مادربزرگ میخواست که برایش توضیح دهد معنی کلمات چیست.
چند روز بعد، فاطمه به مادرش گفت: «مامان، من میخواهم برای امام زمان (عج) هدیه ببرم.»
🔸مادر فاطمه تعجب کرد و پرسید: «چه هدیهای؟»
فاطمه گفت: «من زیارت جامعه کبیره را یاد گرفتهام. این هدیه من به امام زمان (عج) است.»
🔸مادر فاطمه با لبخندی از دختر کوچولویش تشکر کرد و او را در آغوش کشید.
از آن روز به بعد، فاطمه هر شب قبل از خواب پنج سلام اول زیارت جامعه کبیره را میخواند. او با تمام وجود به امام زمان (عج) سلام میکرد و از او کمک میخواست.
🔸فاطمه با این کار کوچک، دل امام زمان (عج) را شاد میکرد و به خودش هم آرامش میداد. او یاد گرفته بود که حتی یک دختربچهی کوچک هم میتواند با قلب پاکش به امام زمان (عج) نزدیک شود.
شما و ما هم میتونیم