یه روز یه باغبون بود که خیلی مهربون بود
یه باغی داشت که عشق زمین و آسمون بود
یه روز یه عده گلچین گل خونَشو سوزوندن
میون اون همه گل سه چار تا غنچه موندن
تو غنچه ها یه لاله یه غنچه بود سه ساله
همیشه غرق شبنم همیشه غرق ناله
یه عده میرسیدن دنبالش می دویدن
الهی بمیرم اون و رو خارا می کشیدن
یه شب توی خرابه خواب بود و خواب گل دید
صدای ناله اون به آسمونا رسید
یه وقت تو گریه هاش دید دره خرابه وا شد
سر گل و آوردن خرابه کربلا شد
سر رو گذاشت رو زانوش زبون به شکوه وا کرد
عزیز من گل من کی سرت و جدا کرد
@shookohmadari
🍃🌸معارف شکوه مادری🍃
کانال رشد وتعالی جمعیت 💐
نشر مطالب کانال با ذکر منبع اشکالی ندارد.تشکر