(ع) چشم می‌اندازم به گنبد طلایی‌اش و پر از بغض فرو خورده از درب حرم بیرون می‌آیم. شب است و هوا عجیب تاریک. توی پیاده‌روی خیابان دیگر نفسم به شماره افتاده است. صدای گریه بچه‌ها که در آغوش مادرانشان هستند. پدری که با عشق پسرش را می‌بوسد و برایش بستنی می‌خرد. کاش خدا به من هم فرزند صالح و سالمی عطا کند. ناخودآگاه یاد این شعر می‌افتم. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب‌خانه چیست؟ همان‌جا می‌‌ایستم و به سمت گنبد طلایی امام هشتم بر می‌گردم. دست بر سینه می‌گذارم و سلام دوباره می‌دهم. بغضم می‌شکند و اشک‌هایم چون باران فرو می‌ریزند. ای آقای خوبم از لطف و کرمت به من فرزند سالم و صالح عطا کن. آقاجانم زندگی‌ام دارد به آخر می‌رسد. کمکم کن. فردا روز زیارتی امام رضا (ع) و دحوالارض است. انگار همان جا دور از ضریح و گوشه تاریک خیابان به دلم برات می‌شود که خداوند دعای تو را مستجاب کرد. قلبم آرام شده است. به سمت مهمان‌سرا راه می‌افتم. صبح آخرین وداع با آقا است. می‌روم مقام باب الجواد و دارند گل‌های بالای ضریح را عوض می‌کنند. از آقا نشانه می‌خواهم. چشمم به گل ها می‌افتد و می‌گویم اگر یک تکه از این گل ها به ما برسد حتما حاجتم را می‌گیرم. موقع برگشت دم در منتظر همسر می‌ایستم. چهره خوشحال همسر برایم عجیب است. دست مشت شده‌اش را جلویم می‌گیرد و یک شاخه گل را نشانم می‌دهد. می‌گوید پایین پای حضرت زیارت‌نامه می‌خواندم از آن بالا افتاد، جلویم. اشک امانم نمی‌دهد. می‌گویم بیا برویم. آنقدر خوشحالم که فقط می‌توانم بگویم: ای مهربان رضا! ممنونم و تا آخر عمر مرا شرمنده کردی و عاقبت فرزندی که در شکم دارم شهادت در راه خودت قرار بده. 🌸🌸🌸 به قلم: ح, رودبارانی 👇👇 https://eitaa.com/Roodbarany 🍃🌸💚🌸🍃 👇👇 🍃شمین رضوی قم 🍃 شکوه مادری🍃🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/1192820872C468d2ef288