سلام اسمان جان
دیدم دوستان درباره ی داستان پریسا نظر میدن گفتم منم نظرمو بگم
من پریسا خانم رو یک زن فداکار و مهربان و در عین حال زیرک دیدم
خوشم میاد با وجود اونهمه سختی از خودکشی حرفی نمیزنه
دایم نمیشینه گریه کنه و نق بزنه
بلکه با مشکلات دست وپنچه نرم میکنه
خودش میگه من با حرفهام توجه ناصر رو به سحر جلب میکردم،ولی اینطور نبود
چون زیرک بود متوجه رفتارهای سحر و نیتش میشد،همین باعث حساسیت
،پریسا میشد و عکس العمل نشان میداد
خب معلومه سحر وقتی به ناصر زنگ میزنه،
که به امیر بگو بیاد بچه هاشو ببره در واقع داره به ناصر میگه من یه زن تنها هستم
و دیگه بچه ها کنارم نیستن و اینجوری داره ناصر رو به سمت خودش
میکشونه،حتما ناصر هم متوجه نیت سحر میشده و بدش نمیومده که با اینکه پریسا میگه چرا میخوای زندگیمونو خراب کنی؟؟
بازم دنبال سحر رفت
البته زمانی که واسه جدا شدن از امیر به ناصر زنگ میزد
هم بازم منظور داشته حتما ولی چون بچه ها با سحر بودن موقعیت سحر مناسب نبوده
ولی خیلی بی چشم و رو بودن هم ناصر وهم سحر که خوبیها و فداکاریهای پریسا خانم رو ندیدن بخصوص سحر
چجور اینجاکه زن ناصر شد نگفت فامیل هستیم؟؟
خوشحالم سرگذشت یه ادم حسابی رو میخونم
و امیدوارم و میدونم خدا بهترین ها رو نصیب پریسا و بچه ها و برادرهاش بکنه
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100