#⃣
#متن_کامل_روضه
#⃣
#روضه_دفتری
#⃣
#فیش_روضه_امام_صادق
#⃣
#امام_جعفر_صادق
#⃣
#شهادت_امام_صادق
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اللّهمّ صلّ علی فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک
لاحول ولاقوة الا بالله العلي العظيم حسبنا الله ونعم الوكيل نعم المولی و نعم النصیر
يا اَبا عَبدِ اللّهِ يا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الصّادقُ يَا بنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجّةَ اللّهِ عَلى خَلقِه يا سَيِّدَنا وَمَولينا اِنّا تَوَجّهنا وَاسْتَشفَعنا وَتَوَسَّلنا بِكَ اِلَى اللّه وَقَدَّمناكَ بَيْنَ يَدَى حاجاتِنا يا وَجيهاً عِندَ اللّه اِشْفَع لَنا عِندَ اللّهِ..
غرقِ در ظلمتیم ما بیا
با دلِ ما دوباره راه بیا
حتم دارم هماره میشنوی
دادِ ما را زِ قعرِ چاه بیا
جان همچون منی که قابل نیست
حق این بیرقِ سیاه بیا
تا بگریانی ام در این روضه
تا بسوزانیم زِ آه بیا
*امام صادق دنباله بهانه میگشت مجلس روضه به پا کنه، یکی از اصحاب امام چند روزی غیبت داشت، آقا سوال کردن کجا بودی؟ چند روزی پای درس ما نیومدی!
گفت آقا از شما چه پنهون بچهدار شدم، خدا بهم دختر داده، آقا یه نگاهی بهش کرد گفت خدا بهش سلامتی بده، انشاءالله عاقبت بهخیر بشه، حالا اسمشُ چی گذاشتی؟
گفت آقاجان چه نامی بهتر از نام مادر شما زهرا...
تا این حرف رو زد امام صادق شروع کرد گریه کردن، گفت آقاجان نکنه بیادبی کردم! چرا گریه میکنید؟
فرمود آخه نام مادر مارو رو بچهت گذاشتی ... یهوقت نکنه بهش بیاحترامی کنی .. یهوقت نکنه سرش داد بزنی، یه وقت نکنه سیلی به صورتش بزنی...
یاصاحب الزمان!
تا که گردد بقیع همچون قبل
باز آباد و رو به راه بیا
*ان شالله زنده باشیم ببینیم آقامون همه مونُ صدا میزنه ، برا ساختن قبر حضراتِ مظلوم بقیع .. بریم یه قبری یه حرمی مثه امام رضا براشون درست کنیم ..
اومد خدمت امام صادق؛ امام دید داره گریه میکنه فرمود چرا گریه میکنی؟ مگه چی شده؟ گفت آقا تو راه که میومدم دیدم یه زنی زمین افتاد .. وسط کوچهها تا زمین خورد شروع کرد لعنت کردنِ قاتلینِ مادر شما رو .. مأمورینِ نظام تا دیدنش با ضرب و شتم این خانم رو بردن زندان ..
تا این حرف رو زد آقا هم گریه کردن، فرمود: سریع پاشو بریم مسجد دعا کنیم خدا کمک کنه زودتر این زن رها بشه...
نیمه شب ریختن تو خونۀ حضرت .. حضرت مشغولِ نمازِ شب بود .. جانمازُ از زیرِ پاش کشیدن با صورت رو زمین افتاد .. جلو زن و بچه ش بی عمامه کشیدنش بیرون .. دستاشُ بستن .. اما به ناموسش جسارت نکردن .. یکی میگفت آقا رو بی عمامه نبرید ، پا برهنه نبرید، من بمیرم برا اون آقایی که دستاشُ بستن درِ خونه ش رو آتش زدن .. آی غیرتیا! جلو چشمش سیلی به ناموسش زدن .. الهی بشکنه دستِ مغیره .. یه جوری زد دادِ علی بلند شد ...
حلالم کن چون حیدر نیومد
می زدنت،کاری ز دستم برنیومد
همسایه ها دیدن،صداشون درنیومد
حیدر نیومد...
علی رو حلال کن واسه زخم بازو
علی رو حلال کن واسه درد پهلو
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
مثلِ امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد .. روایت میگه موسی ابنجعفر به این بدن نماز خوند .. بهترینِ کفن ها رو آوردن .. روایت میگه عمامۀ امام سجاد رو هم آوردن ، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن .. چهارهزار شاگرد داشته این آقا ، همه جمع شدن، احترام کردن . آقا رو با عزت و احترام تو قبرستانِ بقیع به خاک سپردن، بعضی ها میگن حسین .. اما من میخوام از مادرش زهرا بگم ..
همچین که صبح شد اومدن درِ خونۀ امیراامؤمنين، کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم .. عمار اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدنُ برد شبانه دفن کرد ، وصیتِ خود فاطمه ست ...
تا این حرف رو زد ،دومیِ ملعون خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورتِ عمار زد ، زمین افتاد، تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستایِ محکمی داری، سیلیِ تو منِ مَرد رو از پا در آورد؛ این سیلی با صورت زهرا چی کار کرد؟
اومدن قبرستان ، گفتن الان میریم قبرُ نبش میکنیم ، بدنِ فاطمه رو از خاک در میاریم...
همچین که خبر برا علی آوردن : همچین که شنید، لباسِ رزمُ پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برا رزم میبست رو به سر بست اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم .. تا این رو شنیدن همه فرار کردن .. اما چی میخوام بگم؛
اینجا یه جا بود اومدن نبش قبر کنن .. این آقا نذاشته ... کجا بودی علی جان کربلا ... اون لحظهای که نیزهدارا پشتِ خیمهها نیزه به زمین میزدن .. همچین که نیزه رو بالا آورد ، دیدن بدنِ علیاصغر حسینِ ... ای حسین ...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram