#️⃣
#فیش_روضه_حضرت_زهرا
#️⃣
#گریز_روضه_حضرت_زهرا
#️⃣
#حضرت_زهرا
#️⃣
#فاطمیه
...ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ
حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ اُمِّ اَحِبّآئِکَ وَ اَصْفِیآئِکَ الَّتِى اِنْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمین
آن لحظه ای که حُرمتِ آلِ عبا شکست
اَرکانِ عرش و فرشِ زمین و سَما شکست
میخانه شعله ور شد و پیمانه غرقِ خون
گویا سبویِ میکده ی کبریا شکست
آیینه ی پُر از تَرَکِ خانه ی علی
با ضرب تازیانه و در، زیرِ پا شکست
امیرالمؤمنین علی که گره گُشا بود، مشکل گُشا بود، علی که کاشفِ الکَربِ رسولِ خدا بود، خودش وقتی غم رو دلش می اومد، دَرِ خانه رو که باز می کرد، وقتی زهرا رو می دید، غم از دلش می رفت، اما این چند وقت زهرا از علی رو می گرفت، کی باورش میشه؟ علی آب شدنِ فاطمه رو میدید با چشمِ خودش...
مرحوم محدثِ قمی این عبارت رو از امام صادق علیه السلام نقل میکنه، میگه: این شبای آخر زهرایِ اَطهر"صارَتْ کَالخَیال" خَیال یعنی شَبَح، یعنی چیزی از فاطمه باقی نمونده بود، سلمان میگه: اومدم عیادت سلام کردم، جوابِ فاطمه رو شنیدم اما زهرا رو ندیدم، چیزی ازش باقی نمونده بود...*
بازو کبود و سینه گرفتارِ میخ شد
بعد از فشار پهلویِ خیرالنساء شکست
پروانه بینِ شعله فقط بال و پر زده
ای وای از اینکه بال و پرش بی صدا شکست
سِقطِ جنین و زخمِ زبان شد نصیبِ او
با ضرب به خون نشست و دلِ هَل اَتا شکست
با ناله ای که فاطمه زد یا اَبَاالحسن!
رُکن و مقام و کعبه و سعی و صفا شکست
جام بلا به دستِ علی بود و آن میان
حتماً غرور و غیرتِ شاه وِلا شکست
دستان مولا بسته است، دارن زهراش رو میزنن... سخت ترین لحظه برای یه مرد همین لحظه است، دستاش بسته باشه سیلی به صورت همسرش بزنن نتونه کار بکنه...
این کینه ها قضا و قدر را به خون کشید
وقتی حریمِ خیمه ی خونِ خدا شکست
با لگد زد وحشیِ نامرد آن در را بماند
ديد تا نقش زمين ياس پيمبر را بماند
لااقل اي كاش حرفي از مسلماني نميزد
نه،نميگويم كه او آيات كوثر را بماند
مرتضي انداخت روي روضه ي مادر عبا را
فضه آمد غنچه ي نشكفته پرپر را بماند
پشت در باباش رو صدا کرد، فضه رو صدا کرد، اما علی رو صدا نکرد، فضه اومد، میگه: تا رسیدم دیدم بی بی پشتِ دَر افتاده، سَرِ بی بی رو بغل کرد، صدا زدم: بی بی جان! حالتون چطورِ؟ حالِ بچه چطورِ؟ فاطمه یه جمله گفت، صدا زد: فضه! محسنم رو کشتن، بچه ام رو کُشتن، داغش رو به دلم گذاشتن...
ببرمت کربلا، اموات، شهدا فیض ببرن سَرِ این سفره ی روضه، اینجا یه شش ماهه فدایِ امامِ زمانش شد، یه شش ماهه سپرِ بلا شد، کربلا هم یه شش ماهه روی دستِ باباش فدا شد، ای حسین!...
اما یه فرق داشت، اینجا مادر بچه اش رو ندید، اینجا مادر بچه اش رو بغل نکرد، به دنیا نیومده فدا شد، اما کربلا این بچه تو بغلِ مادر بال بال میزد، هی رباب از این خیمه به اون خیمه...علی ندید محسنش رو اما کربلا ابی عبدالله خودش برا بچه اش یه قبری کَند، ای حسین!...
مرتضي انداخت روي روضه ي مادر عبا را
فضه آمد غنچه ي نشكفته پرپر را بماند
قصد آنها هتك حرمت بود،روضه دارد اين حرف
پس طنابي كه به آن بستند حيدر را بماند
كوچه بود و آن همه نامحرم و ناموس هستي
بي خبرها از خدا بازوي مادر را بماند
*خیلی از روضه خونها میگن: با غلافِ شمشیر به بازوی مادر زد، اما اونچه که نوشتن، میگن: با شمشیرِ در غلاف به بازوی فاطمه زدن...
در وسطِ کوچه تو را میزدن
کاش به جای تو مرا میزدن
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه می زد
گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت، گاهی به شانه می زد
*چه جوری زدنت بی بی جانم!؟ وقتی دید علی رو دارن کِشون کِشون میبرن، راه افتاد سمتِ مسجد، دید شمشیر برهنه بالای سَرِ مولا گرفتن، یه نانجیبی صدا زد: علی! یا بیعت میکنی یا همین جا خونت رو می ریزیم، به وَالله مادرمون طاقت نیاوُرد، صدا ناله اش بلند شد، اگه الان دست از سرش بر ندارین، نفرینتون میکنم، ستون های مسجد به لرزه افتاد، امیرالمؤمنین رو از ترسِ نفرین فاطمه آزاد کردن... اما " لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله" مادر جان! کجا بودی اون ساعتی که شمشیر دار با شمشیرش، نیزه دار با نیزه، یه عده با عصا حسین رو میزدن...ای حسین!... فرج امام زمان، سلامتی رهبری، نابودی آمریکا و اسرائیل ناله بزن بگو: حسین!..
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
✓سیمای حرم↶
http://eitaa.com/simaye_haram
✓حرز حرم↶
https://eitaa.com/herze_haram