هدایت شده از سوزستان
سرباز بود، شب ۲۲ بهمن، مهمان خانمان بود و همراه پدرم میکروفون و بلندگو وصل کردند به رادیو دوباند یادگاری عموی شهیدم و شروع کردیم به تکبیر گفتن: «الله و اکبر، خمینی رهبر» اما تکبیر او فرق داشت! با تعجب و کودکانه به دهان دایی نادر خیره شدم تا بیاموزم و تکرار کنم. «الله و اکبر، خمینی رهبر...جانم فدای رهبر» این تکمله ی «جانم فدای رهبر» را چنان با شدت می‌گفت که حس می‌کردم تمام جانش را در واژه ها گذاشته. فقط چند ماه بعد، ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ هنوز سرباز بود که خبر رحلت امام عاشقان پیچید. چنان بی تاب بود که به او مرخصی دادند. هنوز در مینی‌بوس و راه برگشت بود که قلب لطیفش دیگر تحمل بودن در دنیای بی روح الله را نداشت و «جانش فدای رهبر» شد. روحش شاد. 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c