شیفتگیِ محدّث نوری نسبت به کتاب!
🔹مرحوم سردار [کابلی] نقل میفرمود که: ... ایّامی که پدرم به سامرّاء میرفت، بیشترِ روزها میهمان محدّث نوری میشد. زمانی، پدرم از وی دعوت کرد به کاظمین بیاید و مدّتی میهمان ما باشد. آنمرحوم این دعوت را پذیرفت.
🔸روزی در کاظمین از خانه بیرون رفت و تنها من در خدمتش بودم. در میان بازار زنی را دید که کتابی در دستش بود و میخواست بفروشد. محدّث نوری کتاب را از دست زن گرفت و گوشهای ایستاد. چند دقیقه آن را نگاه کرد. آنگاه از فروشنده قیمت کتاب را پرسید.
🔹زن مبلغ گزافی گفت که به نظر من خارج از میزان معمول بهای چنان کتاب کوچکی بود. امّا با کمال تعجّب دیدم محدّث نوری، بدون اینکه تقاضای تخفیف قیمت کند، از بغلِ خود کیسهای بیرون آورد و شروع به شمردن پول برای او نمود.
🔸و چون پولش کمتر بود، به زن فرمود: بابت بقیّهٔ قیمت کتاب، لبّادهٔ مرا قبول میکنی؟ زن نظری به لبّاده انداخت؛ چون دید پارچهاش خوب است و تازه دوخته شده، قبول کرد. بلافاصله آن عالم جلیل عبایش را به دست من داد و لبّاده را از تن بیرون کرد و به او داد. سپس عبا را گرفت و به دوش انداخت و با کتاب، شتابان به خانه مراجعت نمود.
🔹در خانه، چند ساعت متوالی مشغول مطالعهٔ کتاب شد. من پرسیدم: چه کتابی
است که به نظر شما این مبلغ ارزش داشت؟ در جواب فرمود: قیمت این نسخه زیادتر از اینهاست. اگر زن مبلغ بیشتری گفته بود، من عبا و قبایم را هم میدادم و کتاب را میگرفتم. پس از آن فرمود: این کتاب اصلِ زیدِ زرّاد است که یکی از اصول مهمّهٔ اصحاب ما میباشد.
🔸عدّهٔ عشّاق کتاب در میانهٔ ملل متمدّنه کم نبوده است، و یکی از آنان مرحوم حاج میرزا حسین نوری صاحب این حکایت میباشد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
زندگانی سردار کابلی، ص۴۸ - ۴۹،کیوان سمیعی، نشر زوار.
https://eitaa.com/sirefarzanegan