....شیخ ابراهیم ترک
🔶شیخ ابراهیم ترک میگوید: من مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم، پولم تمام شد و آشنایی هم برای رفع مشکل نداشتم، به همین جهت قصیدهای در مدح حضرت رضا (سلام الله علیه) سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت بخوانم و صله بگیرم.
.
🔶با این نیت حرکت کردم اما در راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا (سلام الله علیه) نروم و [برای] دیگری بخوانم؟ به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیدهی خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم.
.
🔶که به ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دست من نهاد، بیدرنگ گفتم: «سرورم! این کم است.» ده تومانی دیگری داد باز هم گفتم: «کم است.» تا به هفتاد تومان که رسید دیگر خجالت کشیدم تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم.
.
🔶کفشهای خود را میپوشیدم که دیدم آیتالله حاج شیخ حسنعلی تهرانی «جد آیتالله حسنعلی مروارید مشهدی» با شتاب رسید و فرمود: «شیخ ابراهیم!»
.
🔶گفتم: «بفرمایید آقا!»
.
🔶گفت: «خوب با آقا حضرت رضا (سلام الله علیه) روی هم ریختهای برایش مدح میگویی و صله میگیری، صله را به من بده تا...»
.
🔶بیدرنگ پولها را به او تقدیم داشتم و او یک پاکت به من داد و رفت. وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان.
.
.
🔶مرحوم آقای آقا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی نقل کرد که من به مشهد مشرف شده بودم. در آن جا به منزل مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی (که از زهاد و اخیار معروف بود) وارد شده (مهمان) بودیم، ولی از جهت مخارج عیالاتم که در عراق عرب بود بی نهایت نگرانی داشتم.
.
🔶یکی از دوستان به من گفت که آصف الدوله والی مشهد آدم خیریست، چند شعر در مدیحه او بساز تا من از او صله قابل توجهی برای تو بگیرم.
.
🔶من هم هفت بیت شعر عربی ساختم ولی دیدم شعرها مناسب مقام ممدوح نیست سزاوار است که با این ابیات حضرت رضا سلام الله علیه مدح شود، پس خجلت کشیدم با آن ها آصف الدوله را مدح نمایم، با خود گفتم من این اشعار را حضور مبارک حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه تقدیم میکنم و از آن حضرت نیز مطالبه صله مینمایم.
.
🔶پس به حرم مبارک مشرف شده اشعار را خواندم، عرض کردم یابن رسول الله دعبل خزاعی اشعاری چند تقدیم محضر نمود، در صله آن هم جبه و هم پول به او مرحمت فرمودی؛ من جبه را بخشیدم ولی پول میخواهم.
.
🔶همان دم که عرض حاجتم تمام شد آقا سید حسین، محرّر آقای آقا میرزا اسماعیل ترشیزی ده تومان پول توی دست من گذاشت.
.
🔶عرض کردم یابن رسول الله این نه مطابق شأن شماست و نه مناسب مقدار حاجت من. آن قدر نگذشت که دیدم یک نفر دیگر نیز ده تومان پول به من داد. ما حصل از حرم تا صحن سی و پنج تومان پول بدون سابقه به من رسید.
.
🔶پس پول را توی دستمال به بغل گذاشتم، طرف منزل میآمدم.
.
🔶در این اثنا مرحوم حاج شیخ حسنعلی به من رسید و دست برد از بغل من دستمال را بیرون کشید؛ مثل این که خود گذاشته بود و فرمود: مرد! رفتی از حضرت صله گرفتی؟!
.
🔶من خیلی تعجب کردم چون او نه از شعر گفتن من خبر دار بود و نه از خواندن آن در حضور حضرت و نه از پولی که به من در حرم رسیده بود مع ذلک هم پول را از بغل من بیرون آورد و هم فهمید این چه پولی است به من رسیده من خیلی تعجب کردم که او از کجا ملتفت شد.
کانال سیره علما
@sireolama