سیصدودلتنگ نفر💔
#از_او_بگوئیم 3⃣ 💢پسر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی
4⃣ 💢پسرک چوب خط را برداشت. محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد. 💢گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. 💢باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است. می دانست پناهش را از دست داده است. همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد.😭 🔶ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. 🔸من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم.. 🔸تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد. 🔸دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. 🔸پدری که مرا می بیند... و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. 🔸دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم...😭 کانال سیصد و دلتنگ نفر💔 @sisadodelltangnafar