ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و فرمودند: (کسی که عقلش را منهدم کند دین و دنیایش را علیه خودش فاسد کرده است): «مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ».[11] همچنین در حدیث ابن سکّیت آمده که از امام رضا علیه السلام پرسید: در عصر حاضر چه چیزی هدایتگر راه صحیح است؟ حضرت فرمودند: «عقل که به واسطه آن، کسی که از جانب خدا راست می گوید و کسی که بر خدا دروغ می بندد را می شناسی و اولی را تصدیق و دومی را تکذیب می نمایی»، ابن سکّیت گفت: به خدا قسم جواب همین است.[12] خوب آیا اینها بیانات ثقلین نیست؟ و اگر هست آیا جز این را می رساند که عقل دارای جایگاه بسیار بلندی در دین و دستگاه الهی می باشد؟ اقسام عقل: عقل عملی، عقل نظری؛ احکام عقل: حکم بدیهی، حکم نظری: همانگونه که بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست، مطالب دین در دو بخش اعتقاد و عمل یا بگو: معرفت و عمل، خلاصه می شود و عقل در هر دو زمینه، گاهی منبع شناخت است و گاهی ابزار شناخت. (مثل فهم یک عقیده، فهم حکم شرعی، فهم لوازم مورد نیاز برای رسیدن به معارف) به آنچه عقل در بخش معرفت می فهمد عقل نظری، و به آنچه در بخش عمل می فهمد عقل عملی می گویند. مثلاً اینکه "عدم" نمی تواند خالق "وجود" باشد یا دو "ضد" مانند شب و روز نمی توانند در آن واحد در یکجا جمع شوند از جمله احکام عقل نظری است، و اینکه نباید دروغ گفت از احکام عقل عملی. از طرفی عقل داراي دو گونه حكم است: بديهی و نظری. بديهی آنست كه برای همه روشن می باشد و راحت فهميده می شود ولی نظری نياز به تفكر و اندیشیدن دارد و هر چه مطلب سخت تر باشد نيازمند تعقل بيشتر است. حکم عقلی، حکم عقلایی: در اینجا لازم است تفاوت حکم عقل و حکم عقلایی را نیز دانست و آن اینکه: حکم عقل مبتنی بر وجود عقل است که با وجود یک انسان هم حاصل می شود بر خلاف حکم عقلاء که مبتنی بر وجود جامعه عقلاء و سنجش مصالح و مفاسد اجتماعی است که تنها با وجود اجتماعی از عقلاء حاصل می گردد. به عنوان مثال: اینکه بر خدای عادل است مخلوق خود را راهنمایی کند یک حکم عقلی است که اگر فقط یک انسان عاقل روی کره زمین وجود داشته باشد این ضرورت را می فهمد. و به این جهت است که بعضی علما لزوم ارسال رسول را حکمی عقلی می دانند نه عقلایی، و این شبهه که لزوم ارسال رسول مبتنی بر وجود جامعه است چون باید یکی باشد تا خدا برایش رسولی بفرستد و در این صورت اجتماع رخ داده، پس این حکمی عقلایی است را اینگونه جواب می دهند که: می شود اولین انسان، خودش پیامبر باشد، همانگونه که در واقعیت خارجی اینگونه بوده است. اما حکم به لزوم ترک دزدی فقط در صورتی است که جامعه ای وجود داشته باشد تا بشود یکی از دیگری چیزی را بدزد، و همین گونه است حکم لزوم رجوع غیر متخصص به متخصص. لذا فرق اساسی بین حکم عقل و عقلاء در اینست که اولی به خودی خود در نظر گرفته می شود چه در یک انسان باشد و چه در جامعه انسانی، ولی دومی در وجود عاقل در نظر گرفته می شود زمانیکه با دیگر عاقلها اجتماع داشته باشد. اما از آنجا که بالاخره در هر دو حکم، عقل نقش اصلی را ایفا می کند بسیار می شود که از روی تسامح، هر دو را حکم عقل می گویند و این در روایات به وفور یافت می شود. [1] . انفال: 22 [2] . اعراف: 179 [3] . طبق برداشت فیض کاشانی و علامه مجلسی: الوافی ج1 ص98، مرآة العقول ج1 ص59 [4] . الکافی ج1 ص10 [5] . الکافی ج1 ص10 [6] . الکافی ج1 ص11 ح7 [7] . الکافی ج1 ص11 ح3 [8] . الکافی ج1 ص12 [9] . الکافی ج1 ص13 [10] . الکافی ج1 ص13 [11] . الکافی ج1 ص17 [12] . عیون أخبار الرضا علیه السلام ج2 ص80 ح12 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۲)