کار داریم در این شعـر فـراوان با دَر
گـوئـیا خورده گره با غـزلِ مولا، در
وَ قـسم بَر ترکِ کعـبه که حتی دیـوار
میشد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
جـانـشینِ نـبـیالله که شـد روزِ غـدیـر خستـگیهای پیـمبـر همه شد یکجا در
شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست عـلی تنها در
مینشـستند یتیمان همه شب منتـظرش خـیـره بر در هـمگی تا بـزنـد بابا در
چیره بر قـلعـۀ قلبِ همِگـان شد وقـتی
کَـنده شد با دَمِ یا فـاطـمهاش از جا در
شُد دَرِ قـلعه ز جا کَـنده ولی مرغِ دلم
ناخـود آگـاه سفـر میکـند از در تا در
نکـند در غـزلـم بـسـته شود دسـتانـش
نـکـنـد در غـزلـم بـاز شـود بـا پـا در
میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکـیه به دیوار نـماید یا در؟!
آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکـر کـردند که دیـوار یکی شد با در
آه! سادات ببـخشـند ولی خـورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در
رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تـا که افـتـاد بـه رویِ بـدنِ زهــرا در
بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر
کربلا جلوۀ هفـتاد وسه تَن میشد اگر اندکی تاب میآورد در آن غوغا در
آه! ای فاطـمه؛ ای عـلتِ لبـخـندِ عـلی
رفتی و بعـدِ تو انداخت زِ پا او را در
ما فـقـیـریم و یـتـیـمـیم و اسـیریم همه
جز تو فـریادرسی نیست بیا بُگْـشا در
با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کـمی بـاز کـند روی هـمه دنـیـا در