((به نام خدا)) ((حضرت عباس(ع)) ای برادر جان چرا افسرده‌ای ای اخا برگو چرا پژمرده‌ای آمدی بهر علمداری من حالیا باشد عزاداری من رفتی و آتش زدی بر سینه‌ام ای تمام هست و نور دیده‌ام ای تمام هستی و احساس من گشته بازویت جدا عباس من ای برادر تو امیر لشکری تو عموی کودکان مضطری جسم پاکت از چه رو صدچاک شد جسم تو پر خون به روی خاک شد خورده سنگ کین به پبشانی تو گشته پاره جسم قرآنیّ تو تا که دیدم بر زمین افتاده ای در ره دین خدا جان داده ای آمدم سوی تو با آه و فغان پشت من بشکست ای وای الامان شد جدا دستان تو از پیکرت پاره گشته جسم پاک و اطهرت ای امیر با وفا عباس من ساقی دشت بلا عباس من بر علائی ده برات کربلا هم نجف هم کاظمین وکربلا آدرس کانال شعر در ایتا: https://eitaa.com/sma1212 اشعار شب نهم