•┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈• چون خورم می در سرم سودای یار آید پدید راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید جهد کردم تا نگویم راز دل بر هیچکس می کشان را راز دل بی اختیار آید پدید گر مرا آسوده بینی در غمش نبود شگفت هر غریقی را پس از کوشش قرار آید پدید بوسه چون بر لعل جانان می زنی نشمرده زن دیده ام من گفتگوها از شمار آید پدید تا توانی سیر بنگر در رخ صاف بتان پیش کاندر صفحه چشمت غبار آید پدید دیدم آن بت را پی استاد بد گوهر روان یادم آمد مهره در دنبال مار آید پدید هر سؤال سخت را زنهار پاسخ نرم ده سنگ و آهن چون به هم ساید شرار آید پدید پیری از رخسار طبع آبدارم آب برد کی ز طبع پیر شعر آبدار آید پدید نان شهر از همت دستور ما ممتاز شد صدق این دعوی به هر شام و نهار آید پدید •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈ کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/4128112887C04235b2b24