دیدی چه آمد بر سر مادر؟ ندیدی رفتی به نی حال مرا بهتر ، ندیدی من مادرم ، من را چنین مضطر ندیدی؟ موی سفیدم را علی اصغر ندیدی ؟ تیری از این سو تا به آن سوی گلو رفت میخواستم اکبر شوی ، این آرزو رفت چشمم به راه علقمه ، اما نیامد هر چه نشستم منتظر ، سقا نیامد دستم به کاری جز دعا بالا نیامد باران هم در آن حوالی ها نیامد تیری که سقا را ز پا انداخت ای وای رو سوی حلق اصغرم می تاخت ، ای وای قنداقه ات را بستم و خوابیدی و بعد ای کاش حال مادرت می دیدی و بعد آویزه ی دست پدر گردیدی و بعد تیر سه شعبه آمد و خندیدی و بعد خنده نزن تا که حسین از پا نیفتد یک قطره خونت بر زمین حتی نیفتد هنگام غارت مشک هم نمناک می رفت پیراهنی از پیکری صد چاک می رفت من ناله ام تا پرده ی افلاک می رفت در پشت خیمه نیزه ای در خاک می رفت از خاک با سر نیزه ای بیرون پریدی دیدی چه آمد بر سر مادر؟ندیدی ایمان دهقانیا علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseini