تنها، غریب، بی کس و بی آشیان شدی تبعیدیِ مجاور یک پادگان شدی طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی آقا مدینه، سامره فرقی نمی کند وقتی شبیه مادر خود قدکمان شدی مانند کوه مانده‌ای و ایستاده‌ای هر چند بارها هدف دشمنان شدی دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین امروز نیز هجمه‌ی زخم زبان شدی سیلی محکمی زده نامت به دشمنان تو خار چشم طرح زنازادگان شدی آقا غرور سینه زنانت شکسته شد حُرمت شکسته‌ی ستم این و آن شدی اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز وقتی دوباره سخره‌ی نابِخردان شدی گاهی بلاکش ستم ناروا شدی گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و گاهی کنار قبر خودت روضه‌خوان شدی گاهی تو را به مجلس مِی، بُرد دشمنت پر غصه از تعارف نامحرمان شدی گیرم تو را به بزم شرابی کشیده‌اند کِی میهمان طشت زر و خیزران شدی بزم شراب رفتی و یاور نداشتی با یاد عمه جان خودت خون‌فشان شدی جواد پرچمی علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseini