#حکایت_خواندنی
🎇حکایت شیرین وداع ماه مبارک رمضان
اواخر عمر مرحوم پدر خیلی نحیف، تکیده و رنجور شده بود. ملاقاتهاي ایشان کم بودو تلفنی سؤالات را جواب میداد. شرایط جسمی علامه بـه قدری بد بود کـه همواره دکتری درکنار ایشان حضور داشت. روزی از رادیو خوزستان آمدند و با ایشان صحبت کردند کـه شـما دعای سحر را بخوانید کـه بتوانیم این دعا را هر شب از رادیو پخش کنیم. چون علامه نمیتوانست استودیو بروند دستگاه مختصری در خانه آوردند.
ایشان سر تخت نشست، بسیار رنجور و ضعیف شده بود. وقتی نشست ناگهانی گفت: من «دعای وداع ماه رمضان» را می خوانم. دوستانی کـه از رادیو آمده بودند گفتند ما بـه قصد دعای سحر آمدیم. پدرم گفت من بـه نیت شـما کاری ندارم. نیتم این اسـت کـه دعای وداع را بخوانم. اگر مایلید ضبط کنید. اصرار دوستانی کـه از رادیو آمده بودند بـه نتیجه نرسید و بـه علامه گفتند هر طور صلاح می دانید.
مرحوم پدرم ان روز دعای وداع را از حفظ خواند. ایشان قرآن و ادعیه را حفظ بودند. این کـه گفتهام این صدا از بهشت اسـت و مطمئنم این دعا مورد عنایت خداست، چون در شرایط طبیعی خوانده نشد، شـما اگر دعا را گوش کنید بـه فکرتان نمی رسد کـه علامه در اوج ضعف این دعا را می خواند.
مرحوم پدر همان سال فوت کردند و ما متوجه شدیم حکمت اصرارشان بر خواندن دعای وداع چیست. علامه با این دعا هم با ماه رمضان وداع کردند هم با دنیا.
علامه مخبردزفولی ۸ فروردین سال ۱۳۶۵ در روز جمعه هم زمان با بلندشدن صدای الله اکبر اذان جان بـه جان آفرین تسلیم کرد.
#صبح_ظهور
🔆 صبح ظهور تو ❣ شروع زندگی، شود اگر بیایی
@sobhezohor