🇱🇧 روایت فتح (۳)
به دلیل خستگی مفرط و بیداری تا نیمه شب، دیر از خواب بیدار و پس از صرف صبحانه در منزل میزبان، راهی حرم شدیم برای نماز ظهر و وداع با حضرت حیدر(ع).
طبق قرار با همسفران، ساعت ۱۴ در مغازه ابتدای ورودی بازار حضور یافتیم تا چمدانهایی را که دیشب امانت گذاشته بودیم برداریم و البته ماشین را نیز در همانجا هماهنگ کنیم.
کربلا و کاظمین مفروض دوستان، اما سامرا به دلیل بعد مسافت، محل تردید بود که گفتم به دلیل نامشخص بودن آینده اوضاع عراق، نباید فرصت را از دست بدهیم.
ساعتی را در مغازه از طریق هادی، به قیمت گرفتن تلفنی از چند راننده گذراندیم که بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار دینار بود؛ از این روی با عزیزی که در عراق ماموریت و مسئولیتی داشت تماس گرفتم و او با واسطه، راننده شریف و میانسالی را هماهنگ کرد، با ماشین بهتر و قیمت کمتر: ۳۲۰ هزار دینار برای ۲۴ ساعت به مقصد نهایی فرودگاه بغداد.
نزدیک اذان مغرب بود و از این روی چند دقیقه بعد از حرکت، برای نماز در مسجد شکیل و تازه ساختی توقف کردیم و دوباره بعد از دقایقی در رستورانی که پیشنهاد راننده بود، متوقف و تا آوردن شام با ابوکرار همصحبت شدیم. فردی انقلابی و در رفت و آمد مکرر به ایران است که طبق عکسی که از خود نشان داد، در زمان فتنه داعش رانندگی تانک در حشدالشعبی را برعهده داشت.
توقف سوم در مرقد سیده شریفه در ۹ کیلومتری شهر حله بود که گفته میشود دختر امام حسن مجتبی(ع) است و مقصد بعدی عرش خدا، کربلا.
دو سه ساعتی را در حال و هوای خود در حرمین و بینالحرمین میگذرانم و ساعت ۲۳ با چند دقیقه تاخیر به ماشین و جمع همسفران میرسم تا بدون توقف، راهسپار سامرا گردیم.
ساعتی قبل از اذان صبح وارد حرم میشویم و ساعتی پس از نماز، از آن خارج.
آنجا بیش از همه جا حال و هوای امام زمانی داشت، نه از آن جهت که محل ولادت حضرت یا سرداب غیبت است، از حیث التزام تولیت حرم به ادعیه مهدوی که در دعای عظم البلاءِ پیش از نماز، دعای فرجِ قنوت نماز و دعای عهدِ پس از نماز متجلی بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
احمد قدیری
۱۴۰۳/۱۰/۱۵
@GhadiriNetwork
@SobheZood