🔹🔸🔹 تو چکارهای؟
خیلی سال پیش که بچه ها نوپا بودند، یک روز گذاشتمشان خانه و رفتم کلاس.
وقتی آمدم دیدم پسر بزرگم، برادرش را زده و او هم صدا در می آورد به قطر لوله پلیکا!
من که از این وضع ناراحت بودم گوش بزرگه را پیچوندم و گفتم: اینطوری از بچه مراقبت میکنی؟ و او هم زد زیر گریه.
صدایشان با هم قاطی شده بود، انگار سمفونی زاری اجرا می کردند!
گفتم: "سرم رفت، بهتره برید اتاق و اونجا گریه کنید!" این شد که هر دوتا رفتند توی اتاق و به ضجه و شیون مشغول شدند!
تا اینجا، ماجرا طبیعی بود!
پنج دقیقه بعد، پسر کوچکم در اتاق را باز کرد و با دماغ آویزان و لحن بچه گانه اش، در حالی که "خ" را " ح " تلفظ میکرد، گفت: "داداش حُودمه! میحاد منو بزنه! تو چیکار داری؟!"
من را انگاری برق گرفته بود. هاج و واج نگاهش کردم! حیف که آن موقع موبایل نبود تا از خودم یک سلفی یادگاری بگیرم!
یعنی اینها وسط ضجه و شیون چطوری با هم گفتمان کردند و به این نتیجه عشقولانه رسیدند؟!
انقدر احساس خواری و درماندگی می کردم که نگو!
این ماجرا را گفتم که بگویم بلایا و سختی ها که خودشان محنت و رنج دارند، این وسط شیطان هم میآید و مدام میگوید: " تو که مومن بودی، نیتت خیر بود، برای خدا فلان کار کردی، حالا اینه دستمزدت؟ حالا اینه جوابت؟ خدا ولت کرده، اصلا بهت محل نمیذاره، معلوم نیست اون بالا نشستند و دارند چیکار می کنندو...! "
اینجا به شیطان بگو: من بنده خدا هستم و خدا خودش میداند با بنده اش چیکار می کند. تو این وسط چیکارهای فضول؟!
آی حالی میشود شیطان!
فکرش هم جیگر آدم را خنک میکند!
✍ به قلم:
#طرید 🌸🍃
@sobhnebesht