🔹نشست ۱۳۹ خوانش تاریخ بیهقی
امير برنشست و راه مرو گرفت، اما متحير و شكسته دل می رفتند، راست بدان مانست كه گفتي باز پَسِشان میكشند؛ گرمايی سخت و تنگی نفقه، و علف نايافت و ستوران لاغر و مردُم روزه به دهن. در راه امير بر چند تن بگذشت كه اسبان به دست میكشيدند و می گريستند، دلش بپيچيد و گفت «سخت تباه شده است حال اين لشكر» طُرفه آن آمد كه آب هم نبود درين راه و كس ياد نداشت تنگی آب بر آن لون كه به جويهای بزرگ می رسيديم هم خشك بود. حال بدانجا رسيد كه حاجت آمد كه چاهها بايست كند از بهر آب را و بسيار بكندند هم آب شيرين برآمد و هم تلخ!
چاشتگاه سواری هزار تركمانان پيدا آمد و سواری پانصد گريختگان ما؛ از چهار جانب درآمدند و جنگ سخت شد و بسيار اشتر برُبودند. و امير لَختی بيدار شد اين روز، چون چيرگي خصمان بديد و همگان را مقرّر گشت كه پشيمان شده است.
بوسهل مرا بخواند و خالی كرد و گفت: «خنك بونصر مشكان! كه در عزّ كرانه شد[مُرد] و اين روز نمیبيند و اين قال و قيل نمیشنود. چندانكه بگفتند، اين پادشاه را سود نداشت. امروز به يك چاشنی اندك كه يافت بيدار شد و پشيمان شد، و چه سود خواهد داشت پشيمانی در ميان دام؟
◀️لینک پخش زنده:
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/adabiat
🗓چهارشنبه ها/۱۸:۳۰/سُها
@soha_sima