مایلم صحبت را با بیان خلاصهای از یک مکالمه که روزی در دادگاه های جنایی پاریس انجام شد آغاز کنم. مردی متهم به پنج تجاوز و اقدام به شش تجاوز بین فوریه و ژوئن ۱۹۷۵ در حال محاکمه بود. متهم خیلی به ندرت سخن میگفت.
پرسشهای قاضی رئیس جلسه به این شرح بود: «آیا سعی کردی به پرونده خودت فکر کنی؟»
سکوت
«چرا در سن بیست و دو سالگی این چنین تمایلات خشونت باری بر تو چیره شده است؟ باید سعی کنی خودت را تحلیل کنی. کلید اعمالت در دست خودت قرار دارد. رفتارت را توضیح بده»
سکوت
کمی بعد یکی از اعضای هیأت منصفه فضا را در دست میگیرد و فریاد میزند به خاطر خدا، از خودت دفاع کن!
... هنوز این اتفاق رخ میدهد که دستگاه و سازوکار از کار بیفتد و دندهها در هم گیر کنند. چرا؟ چون متهم خاموش میماند. خاموشی درباره چه؟ درباره شرایط؟ درباره چگونگی پدید آمدن این شرایط؟ درباره علت آنی رویدادها؟ نه اصلاً! متهم از سؤالی طفره میرود که از نگاه دادگاه مدرن حیاتی است، اما از ۱۵۰ سال پیش حس و حال عجیبی آن را احاطه کرده است: «تو کی هستی؟» و گفتگویی که کمی پیش آن را نقل کردم نشان میدهد این برای متهم کفایت نمیکند تا در پاسخ به آن سؤال پاسخ دهد، «من مسبب جرایم پیش روی شما هستم، همین! قضاوت کن چون باید این کار را بکنی اگر میخواهی مرا محکوم کن» خیلی بیشتر از او انتظار میرود. لازم است علاوه بر پذیرش، اعتراف، خودسنجی، تبیین خویشتن، افشای آنچه فرد هست هم رخ دهد. دستگاه جزایی دیگر نمیتواند فقط با قانون، یک نقض قانون و یک طرف متخلف ایفای نقش کند. این دستگاه به چیز دیگری نیاز دارد: یک ماده مکمل. قضات و هیأت منصفه، و نیز وکلا، و دادستان عمومی نمیتوانند در عمل نقش خود را ایفا کنند مگر آنکه با نوع دیگری از گفتمان پشتیبانی شوند، گفتمانی که فرد درباره خودش ارائه میدهد یا گفتمانی که وی از طریق اعترافات، خاطرات، افشاگریهای خصوصی و غیره برای دیگران میسر میسازد. اگر پیش بیاید که این گفتمان غایب باشد قاضی سخت گیر و سنگدل میشود و هیأت منصفه رنجیدهخاطر. آنها اصرار میورزند، متهم را تحت فشار قرار میدهند اما متهم وارد بازی نمیشود. او با آن افراد محکومی که بایستی کشان کشان به سمت گیوتین یا صندلی الکتریکی برده شوند چون از راه رفتن خودداری کردند تفاوتی ندارد. آنها باید به واقع خودشان کمی راه بروند، اگر براستی میخواهند اعدام شوند. آنها باید کمی درباره خود حرف بزنند اگر میخواهند مورد قضاوت قرار بگیرند....
🔹 بریدهای از سخنرانی «فرد خطرناک» که توسط فوکو در سال 1977 ایراد شده است. برگرفته از کتاب «سیاست و خرد» اثر
#میشل_فوکو، ترجمهی محمدرضا اخلاقیمنش، نشر مصدق (جامی)
#تولد_زیست_سیاست
@soha_sima