✨﷽✨ 🌼داستانی تکان دهنده از مولوی درمثنوی معنوی ✍شخصی ۳۰ سال مشغول تجارت بود و ثروت عظیمی به دست آورد و زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت ، کاخ بسیار مجللی ساخت. زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند ، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرف تر بود و زمین را عوضی گرفته ای کاخت را بر روی زمین دیگری ساخته ای و زمین خودت بایر مانده است. مولانا میگوید : ما هم همینطوریم، یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر میکنیم بدن ما زمین ماست و هرچه داریم خرج این بدن می کنیم و لی بعد از مرگ به ما میگویند: زمین اصلی شما، روحتان بوده ولی شما روح را رها کرده اید و فقط بدن را آباد کرده اید در زمین مردمان، خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو تا تو تن را چرب و شیرین میدهی جوهر خود را نبینی، فربهی گر میان مشک تن را جا شود روز مردن گند او پیدا شود مُشک را بر تن مزن بر دل بمال مشک چه بود نام نیک ذوالجلال همچنین شیخ اجل سعدی علیه الرحمة در بیتی بسیار نغز و زیبا می‌فرماید: همی میردت عیسی از لاغری تو در بند آنی که خر پروری 🆔 @sokhanangoharbar