♦️گسي خرمالوي نارس
🔻سوءتفاهم چگونه شکل مي گيرد؟
خرمالوي نارس را که گاز مي زنيم تا مدتها دهنمان درگير است. بزاق دهانمان هم نمي تواند نجاتمان بدهد و البته هيچ مخلوق ديگري. همين گسي قشنگي که خرمالوي رسيده را از باقي ميوه ها جدا مي کند. با جابه جايي زمان گاز زدن کلي مفاهيمش تغيير مي يابد. گسي شيرين به گسي تلخ، لذت به سختي، روي گشاده و بشاش به روي عبوس و درمانده
در اينجا زمان متغير موثر بر تغيير مفاهيم است ولي در خيلي از مفاهيم متغيرهاي زيادي براي تغيير و جابه جايي پيام دريافت شده از مفاهيم وجود دارد.
در ارتباطات هر روزه مان با انسانها فکر مي کنيم هم زباني، هم ائيني و هم ديني، هم مسلکي، کافيست تا پيامي که مي خواهيم را به راحتي منتقل کنيم، ولي غافل از اينکه هر کدام از اين مفاهيم با چه روشي، چه عاداتي، چه تجربه ي زيستي همراه بوده است و همه ي اينها بستر فکري و ارزشي هر کدام از ما را ايجاد ميکند، که مفهوم رسيده به ان را مي تواند کاملا متفاوت با پيام فرستنده دريافت کند. در اصل بستر انديشه اي که هر کدام از ما داريم مي تواند مانند فيلتري بر مفاهيم دريافت شده عمل کند که مفهوم دريافت شده کاملا در ان بستر انديشه ترجمه مي شود و در نهايت براي ما پيامي ايجاد ميکند.
ما مي گوييم سلام ولي در فرهنگهاي مختلف، انديشه هاي مختلف، ممکن است پيامي که قصد ما از گفتن سلام است به گونه هاي مختلف فهم شود. در فرهنگي يعني صلح، در فرهنگي يعني يک حرف کوتاه. سلام همان سلام است ولي چه پيامي از اين سلام دريافت مي شود، کاملا بسته به محيط انديشه اي افراد متغير است. هر چند در مفاهيم ابتدايي و سطحي خيلي سريع مي توانيم به فهم پيام فرستنده برسيم ولي هر چه مفاهيم عميقتر مي شوند ايجاد ارتباطي مبتني بر اين مفاهيم سخت تر مي شود.
فرض کنيد در يک ليوان شيشه اي که مقداري اب ريخته ايم قاشقي گذاشته ايم اگر کسي اين قاشق را خارج از اب ببينيد، ان را شکسته مي يابد و اگر کسي از درون اب به ان نگاه کند، ان را کوچکتر از اندازه ي واقعي اش مي يابد ولي بدون شکستگي. اما پيام هيچ کدام از اينها نبود. براي دريافت پيام واقعي بايد تلاش کرد در محيطي نزديک و مشابه هم قرار گيريم و بعد به مفهوم عرضه شده نگاه کنيم. در هوا يا در اب و بعد به قاشق نگاه کنيم، اينگونه شايد درک نزديکتري نسبت به واقعيت قاشق پيدا کنيم.
اما بستر انديشه ي افراد را چه چيزهايي شکل مي دهند؟
عادات، ارزشهاي کسب شده خانواده، محيط دوستي، تجربه ي زيست، انديشه ي فرد و روشهايي که با ان زندگي مي کند و مي انديشد.
اما ايا مي توان در محيط مشابهي قرار گرفت؟ در حالي که ما نمي توانيم تمام تجربيات زندگي ديگري را تکرار کنيم و اگر تکرار کنيم مگر ما کاملا ديگري هستيم که ان تجربيات تاثيري مشابه روي فکر، روان و چگونگي شکل گيري ارزشهاي ما داشته باشد؟
يا مي خواهيم اصولي که خودمان کسب کرديم را زندگي کنيم و يا روشي که انتخاب کرده ايم (مدرنيته يا سنت)
ما براي رساندن پيام درست راهي جز فهم بستر انديشه ي مخاطب نداريم و ترجمه ي دائم مفاهيممان به زبان و بستر انديشه ي او. و براي رسيدن به اين فهم راهي جز گفتگو نيست./سین
@Sorayya_ir