داستان شب
نفس مسیحایی معلم
دکتر علی رضا شیری نوشت:
از دبیرستان تیزهوشان ، علامه حلی معروف اخراج شدم، با الفاظی شبیه به اینکه "هیچی نمیشوی، کودن".....
پدر و مادر یکهفته پشت در مدیر مدرسه البرز نشستند
تا آقای دزفولیان رخصت داد این نوجوان را ببیند:
گفت: معدل ۱۱ نشان می دهد که درس را که رها کرده ای، واضح و روشن هم اعلام کرده ای که می خواهی شاگرد مکانیک بشوی توی مکانیکی محل....چرا؟
گفتم: درس را دوست ندارم.
گفت: بجای درس تو این ماهها چه کرده ای؟
گفتم: برنامهنویسی.
گفت: آقای مسگری! یک مساله برایش طرح کنید که برایش کدنویسی کند.
یک ربع بعد :
آقای مسگری گفت: آقای مدیر! من برگه این پسر را که تصحیح میکنم، میبینم که این بچه نابغه است، ثبت نامش کنید (علی رغم اینکه مدرسه البرز شرط معدل ۱۷ داشت)
آقای دزفولیان گفت: پسرجان! من به اعتبار خودم ثبت نام مشروط میکنم تو را، آبروی مرا نبری.
پسر اخراجی علامه حلی، با رتبه دو رقمی، مکانیک دانشگاه صنعتی شریف قبول شد و رتبه یک کنکور ارشد همانجا به رشته" ام بی ای" رفت!!!
روزی در اوج موفقیتهای تحصیلی دانشگاهی، برگه برنامه نویسی را پیدا کردم که آقای مسگری به عنوان آزمون ورودی ازم گرفته بود. سوال درباره حرکت مهره اسب شطرنج از نقطه آ به نقطه ب بود ولی در نهایت تعجب فهمیدم کاملا غلط حل کرده بودم!
به هر زحمتی بود آقای مسگری را پیدا کردم؛ ازش پرسیدم با اینکه این مساله را اشتباه کد زده بودم ولی شما اعلام کردید این بچه نابغه است، چرا؟
به زحمت مرا به یاد آورد و خندید و گفت: آقای دزفولیان بهم گفته بود این بچه غرورش شکسته شده در مدرسه قبلی، هرطور برگه اش بود مهم نیست، تو بلند جلوی خودش و پدر و مادرش بگو که "نابغه" است"؛ او نیاز دارد دوباره برخیزد وگرنه شاگرد مکانیک می شود.
به احترام تمام ،معلمین، و مدیرانی که انسان ساز هستند ...👏
📌 کانون نور شاهین شهر