داستان بسیار زیبا و تاثیر گذار از
عنایت امام سجاد علیه السلام
شیعه ای داشت اشتیاق زیاد
در مدینه به حضرت سجاد
با یکی هدیه سال ها از دور
می رسیدی امام را به حضور
گفت با او عیال او یکسال
کی محب علی و احمد و آل
دوستی از دوسر بود بهتر
خاصه در خاندان پیغمبر
گفت شوهر چه هدیه ای بهتر
از ملاقات نجل پیغمبر
این سخن در اطاق در بسته
هر دو گفتند باهم آهسته
مرد بر دیدن امامش باز
بعد یک سال رفت سوی حجاز
مثل هر سال با صفای تمام
هدیه آورده بود بهر امام
خواست از او امام هر دو جهان
که شود بر امام خود مهمان
چون ز صرف طعام فارغ گشت
بود حاضر در کنار او یک طشت
خواست مولا از او که ریزد آب
تا بشوید دو دست بهر ثواب
آب از فیض دست آن سروَر
گشت دُر و جواهر و گوهر
گفت این دُر و جواهر بسیار
هدیه باشد به همسرت ، بردار
با عیالت بگو ز صدق و صفا
این بُود هدیه ولی خدا
تا دگر شکوه ای ز ما نکند
گله از حجت خدا نکند
ادامه 👇👇👇👇👇👇👇