از تو می‌خواهم دوام بیاوری، ناامید نشوی، صبور باشی... از تو می‌خواهم جا نزنی، تسلیم نشوی و شکست و سقوط را نپذیری. از تو می‌خواهم حالا که باغبانی نیست و پناه جانی نیست، با قطرات محدود باران سبز بمانی و به هر ضرب و زوری خودت را از سایه‌ها برهانی و به نور برسانی. از تو می‌خواهم از تهدید زمستان نهراسی و درد را از همدرد باز بشناسی و خودت را در ورطه‌ی تاریکِ ناامیدی و اندوه نیندازی. از تو می‌خواهم اندوهت را به رسمیت بشناسی و به خودت بابت رنج کشیدن از غم‌های متوالی حق بدهی و غمگین و خشمگین شوی و اشک بریزی اما زود اشک‌هات را پاک کنی، دست‌هات را مشت کنی و مسیرت را قاطعانه‌تر و درست‌تر از قبل پیش ببری. از تو می‌خواهم ناامید نباشی، به‌خاطر خودت، به خاطر عزیزانت، به خاطر من... و در مقابل لشکر دردها مسلح باشی، حالا که «امید» تنها سلاح توست. ✍️نرگس‌صرافیان‌طوفان‌ ┄┅━✮ ✮━┅┄