🔴عاقبت وحشتناک مرد هوس باز و اجنه😱 کارش شده بود سوار کردن دختر ها و بازی با آبروشون و... همراه با رفیقای بدتر از خودش. نصف شبی که تنها گشت میزد، خانم قد بلند سیاه پوش زیبا روی کنار خیابون ایستاده بود! دربست سوارش کرد و آدرس رو خواست، خانم با لحنی عجیب گفت برو بیرون شهر راهنماییت میکنم. اونم از خدا خواسته قبول کرد، به جاده که خاکی نزدیک میشدن ،مرد تو این فکر بود همینجا بزنه کنار و کارش انجام بده که ناگهان خانم میگه وارد جاده خاکی بشین!! مرد جا میخوره و میگه چشم جاده تاریک و خلوت رو ادامه میده تا اینکه سر و صدای عروسی به گوشش میخوره هر چقدر میره سر و صدا از چپ و راستش دنبالش میره😳 خانم بهش میگه بزن کنار رسیدیم عروسیمونه! مرد که انتظار اینو نداشت همینکه میخواد چیزی بگه ماشینش وای میسته رو میکنه به زن ناگهان... حتما ادامه داستان رو اینجا ببینید🔞