آتش نمی سوزاند
نقل کرده بودند :
یک روز در محله خود ((مرحوم ارباب )) که یکی از قصبات اصفهان بود آمدند گفتند : آقا ما با سنگ نان میپذیم و آن دو سنگ است که گذاشته ایم و آتش درست می کنیم ، یکی از آن سنگها گرم می شود و دیگری را هر کاری می کنیم با اینکه یک بیست و چهار ساعت آتش روشن است ولی گرم نمی شود .
آقا می فرمایند : بروید سنگ را بردارید بیاورید ، آن سنگ را که سرد بود می آورند .
آقا فرماید : سنگ را بشکنید ، سنگ را که می شکنند می بینند وسط این سنگ یک کرم است یک ذره برگ سبز هم دم دهنش است دارد میخورد .
آقا به گریه افتاده ، می گوید : خداوند متعال این حیوان را وسط این سنگ حفظش کرده و آتش را بی اثر کرده که این حیوان نسوزد .
@sulook