حاج آقا مجتهدی
ایشان فرمودند :
((حاج آقای هاشمی )) که خدارحمتش کند ایشان از دوستان مرحوم ((آشیخ جعفر مجتهدی )) رضوان اللّه تعالی علیه بود ایشان تعریف کردند :
ما یک روز مشهد با ((حاج آقا مجتهدی )) بودیم . و برای سوار شدن ماشین و تاکسی خالی سر خیابان ایستاده بودیم ، اتفاقا یک تاکسی خالی آمد و جلوی ما ایستاد ، آقای مجتهدی یک نگاهی کرد بعد فرمود : خیر حواله نداریم توی این تاکسی سوار شویم ، تاکسی رفت.
دوباره یک تاکسی خالی دیگر آمد ، به آن ایست دادم دوباره آقا فرمود : توی این هم حواله نداریم سوار شویم.
من توی دلم گفتم آخر تاکسی سوار شدن هم حواله می خواهد ؟ !
یک وقت رویش را به من کرد و فرمود : بله آقای هاشمی توی یک بنز مشکی حواله داریم .
من خودم را جمع کردم ، ناگهان یک بنز مشکی آمد جلوی پای حاج آقا جعفر مجتهدی ترمز کرد و گفت : آقا بفرمائید سوار شوید ، رفتیم سوار ماشین شدیم .
راننده گفت : کجا می روید ؟
آقا فرمود : برو نخریسی ، ما نزدیک نخریسی که رسیدیم دیدم آقا یک دسته اسکناس از جیب در آورد و گذاشت پهلوی هم و یک کش هم دورش پیچید . وقتی پیاده شدیم این دسته اسکناس را به راننده داد و بعد پیاده شد.
راننده گفت : آقا این همه پول مال کیست؟!
فرمود : مال شما است .
گفت : یک تومان کرایه اش است . این همه پول نیست . آقا فرمود : مگر شما امروز از ((حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام )) پول نخواستی ؟
گفت : چرا .
فرمود : خُب این هم هزار تومان که می خواستی .
راننده حیران مانده بود ، آقا هم راهش را کشید و رفت . راننده به من گفت : آقا ایشان امام زمان هستند . گفتم : خیر .
گفت : ایشان از کجا می دانست ، من امروز توی حرم امام رضا (ع) گفتم آقا من هزار تومان لازم دارم ، از کجا فهمید ؟
گفتم : پولها را گرفتی ؟ گفت : آره ، گفتم : ماشینت را سوار شو و برو ، کاری به این کارها نداشته باش ایشان هم امام زمان نیست .
مرحوم حاج آقا مجتهدی ((یکی از مردان خدا و اهل مکاشفه )) بود که کسی او را نشناخت.
@sulook