✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨ شومى روزگار ✨
✍حسن بن مسعود گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم در حالى كه انگشتم خراشيده است و شانه ام با مركب سوارى تصادف كرده و آسيب ديده بود و جامه هايم را عده اى از مردم پاره كرده بودند . گفتم : اى روز! تو چه شوم هستى خداوند شر تو را از من بگرداند.
امام عليه السلام فرمود: اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناه خود را به گردن بى گناه مى گذارى .حسن گويد: حيرت زده شدم و فهميدم كه خطا كرده ام . عرض كردم : اى آقاى من از خداوند آمرزش مى خواهم .
حضرت فرمود:اى حسن ! روزگار چه گناهى دارد كه وقتى شما به سزاى اعمال خود مى رسيد آن را شوم مى شماريد؟گفتم : استغفراللّه ابدا، اين توبه من باشد يابن رسول اللّه ...
📚 تحف العقول
@sulook