🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۴۶) مردی که با نگرانی به امام چشم دوخته بود ، پرسید : « یا امیرالمؤمنین ! ما را بگویید چه کنیم؟ اگر بنی امیّه بر ما حاکم شوند چگونه به آنان مقابله کنیم؟ » امام پاسخ داد : « آنها به نام دین سخن می گویند و خود را پیرو دین محمّد می نامند. به نام دین جنایت ها می کنند. آنها به رنگ های گوناگون ظاهر می شوند. از ترفندهای مختلفی استفاده می کنند. برای شکستن شما از هر پناهگاهی بهره می گیرند و در هر کمینگاهی به شکار شما می نشینند. قلبهایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است. بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزایند و امیدواران را ناامید می کنند. مدح و ستایش را به یکدیگر قرض می دهند. آنها برای هر حقّی ، باطلی و برای هر دلیلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند. در آغاز ، راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست می کشانند آنها یاوران شیطان و زبانه های آتش اند. پس حاکمان خود را بشناسید و از آنها اطاعت نکنید! هرچند آنها شما را بکشند و اسیر و زندانی کنند. » همه جز امام و مالک ، بر زمین نشسته بودند. پرسش ها یکی پس از دیگری پرسیده می شد و علی با متانت به آنان پاسخ می داد. تا اینکه سواری به جمع امام و یارانش نزدیک شد و همهٔ نگاه ها متوجه او شد. سوار از اسب فرود آمد و رو به علی گفت:« یا امیرالمؤمنین! عمروعاص و ابوموسی اشعری و افرادی از هر دو سپاه ، برای انجام امر حکمیّت به منطقهٔ دومة الجندل عازم شده اند. باقی ماندهٔ سپاه می پرسند تکلیف چیست و چه باید کنند ؟ » امام پاسخ داد : « به همه بگویید آماده شوند ؛ به زودی صفین را ترک می گوییم و به کوفه باز می گردیم . » بازگشت ، اندوهناک بود . چشم ها فروافتاده ، تن ها خسته و رنجور و رنگ رخسار پریده و دلها شکسته. هرچند اینک صفین در پس بود و کوفه در پیش ؛ هرچند زنان و همسران و مادران و پدران چشم انتظار بودند ، امّا حاصل چند ماه دوری از آنان ، بازگشتی به برزخ بود؛ برزخی پر انتظار که چه خبری از شورای حکمیت می رسد، حق را به علی می دهند یا معاویه؟ ادامه دارد... ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴