😱صددرصد واقعی است 😱😰 تاریخ وقوع : ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ 👇👇👇👇👇👇👇👇 مادرِ قاتل 😡😱 دستان بی‌رمقم را از درب دستشویی گرفتم و به طرف اتاق خزیدم .جانِ راه رفتن نداشتم .اشک امانم را بریده بود. بی‌صدا اشک‌هایم را پاک می‌کردم که مبادا دختر و پسرم صدایم را بشنوند. فکر کنم این بار دستان فرزندم بود که پیچیده در لخته‌های بزرگ خون، قلب شَرحه شَرحه‌ام را با خود به تاریکی فاضلاب فرو می‌برد ....! و شاید هم سرش.. !یا پاهای کوچکش...! داری تکّه تکّه از بدنم جدا می شوی مادر ....!😭😭😭😭 منِ قاتل، منِ آدم کش...! باید با خون تو افطار کنم مادر ...! چگونه خواهم توانست بعد از این زندگیم را ادامه دهم ؟ 😔😔😔😔😔😔 دختر بود یا پسر ؟ اگر دختر بود ،اسمش را الهه می‌گذاشتم که هر دفعه صدایش می‌کنم، یاد خدا بیفتم .همان خدایی که به من نعمت مادر شدن را داده است و منِ بی‌لیاقت....! عیدم را عزا کردم.....! چرا تسلیم شدم ؟؟!😔 چهار شبانه روز است که شاهد تکّه تکّه شدن اعضا و جوارح جنین ۱۰ هفته‌ام هستم . فرزندی که اکنون با دستان آلوده به خون مادرش، از حیات در زمینِ خاکی جدا می‌شود و اندوهگین و غمبار به ظلم مادرش می‌گرید .😭 چه طور تسلیم شدم عزیزکم؟!😭 چه طور توانستم اختیار زندگی تو دردانه ی وجودم را، به افکارِ پوچ و شیطانی پدری بسپارم که حاضر نشد فرزند سومی از همسرش داشته باشد؟! پدر بی‌احساسی که تنها به خود اندیشید و وعده‌های خدا را فراموش کرد. 😓پدری که فکر می‌کند او روزی رسان ماست و دیگر هیچ !😓 شاید دیوانه شده بودم مادر !😰 شاید ، در آن لحظه که تسلیم خواست او شده و داروی سقط جنین را نوشیدم ؛ هیولای ظلم و یاس، وجودم را تسخیر کرده بود! 😱😭 چگونه توانستم صورت کوچک تو را، با دستان خود ،در هم بکوبم و از دیواره ی رحمم که خاستگاه آسمانی تو بود، جدایش کنم !؟ خدایا چه کنم ؟چگونه این بی‌مهری را بر وجود مادرانه‌ام تاب آورم؟ 😪 صدای ضعیف ضربان قلب کوچکت در گوشم مانند طبلی می‌نوازد .من با بی‌فکری خود، ضربان قلبت را خاموش کردم! من با دستان خودم نفست را بریدم ! 😭😭😭😭😭😭😭😭 من به اختیار خودم زهری نوشیدم که آن را پاد زهری نمی‌شناسم!😭 دلبندکم !🖤مرا می‌بخشی ؟ کاش وقتی پدرت تو را نخواست ؛ زمین و آسمان را به هم می‌دوختم! کاش به ناکجا آبادی می‌گریختم که دست هیچ کس به من نمی‌رسید! کاش می‌توانستم به او بفهمانم که این ما نیستیم که برای حضور تو تصمیم می‌گیریم! دنیا هر چقدر نمور و تاریک، تو باید می‌آمدی. ولی من -مادرت - قاتلت شدم! تو را کشتم قندکم !🖤 مرا می‌بخشی ؟؟؟😭😭😭 قطره‌های خونِ وجودِ نحیف و کوچکت با اشک چشمانم درآمیخته است !😭 مرگِ جانکاهت ،شعله های سوزانی شده و وجودم را در جهنّمی از ندامت می‌سوزاند و احساس گناه .....!😱 کاش می‌مردم و نمی‌نوشیدم ! شاخه نباتم !🖤 عزیزکم !🖤 مرا می‌بخشی؟؟ 😭😭😭😭😭😭😭😭 ✍️، به قلم عاتکه مردانی که از زبان مادری نادم است که تازه سقط جنین انجام داده اند. ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴