13.38M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🕊 🔺️کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانی اش را بوسیدم چشم های بسته اش را یکی یکی بوسیدم. لب هایش را بوسیدم. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم ،قلبش نمیزد. روسری اش هنوز به سرش بود، چند تار مویی را که از روسری بیرون زده بود پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و بلند گفتم((بای ذنب قتلت )) 🔺️این فقط گوشه ی کوچکی از از لحظات سخت و جانکاهی بود که بر مادر زینب ♡ گذشت... یازهرا🖤🕯🕊 📍مزار پاک شهیده زینب کمایی گلستان شهدا اصفهان، قطعه چذابه