🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ انتخابات سال ۱۳۸۸ و خیابان‌گردی‌های بعد از مناظره‌ها و شعارهایی که طرفداران هر جناح سر می‌دادند، فراموش نشدنی بود. هر شب بعد از مناظره‌ها سرس به خیابان ولی‌عصر می‌زدیم و گاهی زیر پل کالج می‌رفتیم تا ببینیم چه خبر است. 🔺 آخر هفته‌ها هم خانواده‌ی ما با خانواده‌ی عمه، همه در باغچه‌ی نقلی پدرم در شهریار جمع می‌شدیم. ⚜ همسرم رضا طرفدار اصلاحات بود و مصطفی اصول‌گرا و طرفدار آقای احمدی‌نژاد... سمیه‌خانم هم که آن روزها ماه‌های آخر بارداری‌اش بود، مثل همیشه مدافع عقاید همسرش بود.👌🏻💯 با اینکه خیلی اهل صحبت کردن نبود، گاهی به کمک مصطفی می‌آمد و چیزهایی به حرف‌هایش اضافه می‌کرد.👏🏻 🔻 اما تمام بحث‌ها بی نتیجه بود.❌ نه رضا آدمیی بود که یک قدم از عقایدش پا پس بکشد و نه مصطفی... 🌺🌺🌺 ✨ یادم است روز جمعه بعد از انتخابات، تمام فامیل که تهران بودند در باغ جمع شدند. همه نوع تفکری هم بین ما بود. 🔺 آن شب بحث سر این بود که حالا قرار است چه کسی پیروز شود. مصطفی هم پای صندوق‌های رای شهریار بود و مدام از پشت تلفن برای رضا کُری می‌خواند.😉 آخر شب مصطفی زنگ زد و خبر پیروزی آقای احمدی‌نژاد را داد، اما چون هنوز خبر قطعی نبود ما خیلی باور نکردیم. 🌸🌸🌸 ✨ بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ همچنان بحث‌های رضا و مصطفی ادامه داشت. گاهی کلافه می‌شدم از این همه بحث بی‌نتیجه و به رضا می‌گفتم: «بابا بی‌خیال! نه فکر تو عوض می‌شه نه فکر مصطفی!» رضا هم شانه بالا می‌انداخت و می‌گفت: «قرار نیست عوض بشیم!» گفتم: «پس چرا این همه بحث می‌کنید؟» رضا میخندید 😄 و می‌گفت: «از بحث کردن با مصطفی خوشم میاد!» برایم عجیب بود پافشاری روی حرف‌هایی که هیچ نتیجه‌ای نداشت. اما رضا معتقد بود مصطفی مصطفی پسر اهل مطالعه‌ای است📚 و حرف‌های دیگران را تکرا نمی‌کند. ✨باورهایش براساس دانسته‌ها و مطالعاتش است.✨ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213