دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
شما از غصه نجات پیدا کردید و آب حیات گوارای وجودتان... یادتان باشد که دست ما را هم بکیرید، به همه این اشکهایی که در این دو سال ریختهام قسمتان میدهم، به همان اشکهایی که ریختید تا مسافر این راه شدید... سفرتان به سلامت، سلام ما را هم برسانید...
@syriankhabar