😂اختصاصی امشب😂 💥تو آسانسور بودم یه خانمی سوار شد گفت :چطوری؟؟؟؟ منم گفتم : الحمدالله طرف دست زد به هندزفریش یعنی دارم با موبایل صحبت میکنم😑 منم تسبیح رو از جیبم در آوردم و ادامه دادم:الحمدالله الحمدالله ..... فکر کرده من کم میارم، والا 😂😂😂😂😂 ‏ 💥یه شب دیر وقت از سر کار بر می‌گشتم. راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون روستا رد می‌شدم ..... وسط راه، سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی می‌ترسن و اگه می‌شه من همراهشون برم تا سر جاده .... من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم .... بعدش وسط راه من گفتم: حق دارین بترسین ... من هم قدیما اون وقت‌ها که هنوز زنده بودم، از اینجا می‌ترسیدم ..! باید می‌دیدین چطوری می‌دویدند 😂😂😂😂😂😂 💥اگه دیدی تو یخچال چندتا چیز کنار هم مرتب شدن ، مطمئن باش یه چیز خوشمزه پشتشون قایم شده دیدم که می‌گم. 😂🤣😂🤣😂 💥زنه زنگ زده رادیو میگه : 50 ساله با شوهرم ازدواج کردم خیلی بدبینه چیکار کنم؟ مشاور: یه کمی دیگه تحمل کن... بالاخره یکی تون می‌میرید 🤣😂🤣😂🤣 💥به حیف نون میگن با مجید جمله بساز میگه من و سعید و حسین رفتیم سفر ، خیلے کیف کردیم😄 میگن پس کو مجیدش؟😐 میگه هر چے اصرار کردیم نیومد 😂😂😂 💥يكی از همسایه ها دو هفته پیش گوسفند قربونی داشتند، صد گرم‌ گوشت هم به ما دادن؛ حالا هر وقت دم در منو می‌بينه ميگه : ماشاءالله نسبت به دو هفته پیش چقدر چاق شدی 🤣🤣🤣🤣🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💥ديروز رفته بودم امامزاده داوود... تو مسير يک پيرمرده پياده می‌رفت سوار ماشينش کردم، برگشت گفت دست شما درد نکنه ما قديما اين مسير رو با خر می‌رفتیم ، الان داريم با شما ميريم... نفهميدم تشکر کرد؟! خاطره گفت؟ يا قصد تخريب مارو داشت؟!!!😂😂😂😂 🤲التماس دعای ویژه @szm1598