سلام. وقت بخیر.
در رابطه با سوال 979 که ازدواج اشتباه برای فرار از محیط خانه بود خواستم با این خواهرمون که مشکلشون رو مطرح کردند یه جوارایی درددل کنم. یعنی از سر شب که پیامشون رو خوندم تا الان که 2 بعد از نصفه شبه ذهنم درگیر شده.
خواهر گلم!
من اصلا نمیخوام خودم رو جای شما بذارم یا اینکه خدای نکرده همه کاسه کوزه ها رو سرت بشکنم و یا بهت راهکار بدم. فقط میخوام مث یه خواهر باهات درد دل کنم.
بعضی وقتها، ما آدمها اگه بفهمیم که دیگران هم مشکلی مشابه مشکلات ما یا حتی بیشتر دارند تحمل مشکل خودمون برامون راحتتر میشه.
شما تصور کن یه لیوان آب بهت میدن و میگن تو دست نگهش دار. اول میگی خب اینکه چیزی نیست نگهش میدارم، سبکه. ولی بعد چند دقیقه مچ و انگشتانت خسته میشه و لیوان رو زمین میذاری. لیوان سبک بود ولی مچ و انگشتانت تا حدی تحمل داشتند.
شما عزیزم! در خانه پدری مدام غصه میخوردی که هیچکس درکم نمیکنه. تا اینکه بیست سالگی به قول خودت تن به یک ازدواج اشتباه دادی. الان هم چهار ساله که میگی شوهرم درکم نمیکنه.
من میگم خب! قبول. هیچ کس درکت نمیکنه. اما چرا این همه سال داری با خودت حملش میکنی؟ دیگه وقتش نشده بذاری زمین و از زندگی لذت ببری؟
شما گفتی خانواده شوهرم از اول منو نمیخواستن. خواستم بگم فقط شما اینجوری نیستی. شوهر من بارها بهم گفته "بابام مجبورم کرد، گفت یا فلانی یا هیچ کس. اگه کس دیگه ای رو میخوای خودت برو خواستگاری" اوایل به شوخی میگفت ولی انقدر این شوخی رو تکرار کرده که باورم شده جدی جدی، من انتخاب باباش بودم نه خودش.
هفت روز از عقدمون گذشته بود که گفت یکسالی هست دوست دختر دارم و داشتم به گناه میافتادم و بعد شش ماه اصرار، مادرم رو راضی کردم بیایم خواستگاریت. مادرشوهرم اصلا منو نمیخواسته و به شوهرم میگفته بذار عروس بشه بعد برو خواهر کوچکترش رو بگیر که هم خوشگلتره هم خوش اخلاقتر. تا حالا صدبار بهم گفته مادرم راست میگفت....
به نظرت اگه از همون اول کینه شون رو به دل میگرفتم زندگیم 13 سال دوام میاورد؟
مادرشوهرم و خواهرشوهرام هیچ وقت جلوی روم چیزی بهم نمیگن ولی پشت سرم، جلوی شوهرم بدگوییم رو میکردن. شوهرمم صاف و پوست کنده می اومد به من میگفت. حالا میتونستم علت بدگویی اونا رو درک کنم ولی اینکه شوهرم حرفاشون رو به من منتقل میکرد و باعث ناراحتی و اعصاب خوردی من میشد رو درک نمیکردم.... اگه حرف و حدیثی پیش بیاد من در مورد خانوادش مخصوصا مادرش حتی جرأت ندارم بگم بالای چشمشون ابرو. به جای اینکه علتش رو ازم بپرسه و اینکه بفهمه حق با کیه و یا اینکه یه دلداری کوچیک بهم بدم همون اول علیه من موضع میگیره و من متهم به بدجنسی و بدذاتی میکنه.
الان سالهاست که دیگه باهاش درددل نکردم. چون به جای اینکه سبک بشم بیشتر اعصابم بهم میریزه چون هنیشه منو مقصر میکنه....
گفتی شوهرت تا الان مناسبت ها رو فراموش نکرده و از قبل کادو آماده کرده. این یعنی براش مهمی که روز تولد و روز زن و سالگرد ازدواجتون رو به یادشه و کادو هم میخره. درک کردن دیگه یعنی چی که میگی کادویی که توش درک کردن نباشه نمیخوام؟ همسرم من فقط سه سال اول، رو تولدم برام کادو خرید. فقط همین. حتی یک بار هم نشده روز زن بهم کادو بده. یعنی بخواد سرویس طلا هم بخره میتونه ولی نمیخره. حتی برای بچه ها هم که یه تولد ساده در حد دورهمی میگیریم براشون کادو نمیخره. میگه همین کیک و میوه شیرینی کادوی منه! یعنی تو این 13 سال آرزو به دل موندم یه بار برای آشتی کنون یه شاخه گل بهم بده......
ادامه دارد
پدر مادرهای گل خواستگار خوب برای دختر خانومتون اومد اگر از طرف دخترتون خیالتون راحته که به بلوغ عقلی رسیده خواستگار با اخلاق رو رد نکنید،در این روزگار وانفسا بچه ها را زودتر سرو سامان بدید به بهانه های بیجا خواستگار رد نکنید اگر خوب است
#پاسخ
اول سرچ بعد سوال
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo