سلام میخوام یه #تلنگر
بزنم به مادر شوهرها
نمیگم ما عروسها بی عیبیم نه اصلا
من ۱۵ ساله عروس خالمم تاحالا احترام شو مثل مادرم نگه داشتم حتی بیشتر حالا مادرم که طفلی ازگل نازک تر بهم نمیگه اما خالم وقتی ناراحته شاید ده تاحرفم بارم کنه ولی من از اول زندگی یاد گرفتم در جواب بزرگترم چیزی نگم میگم مادره بزار بگه درحدی که بعضی وقتا شوهرم ازم دفاع میکنه ولی ازبین عروسا مورد علاقه مادر شوهرم منم چرا ؟ چون تامریض میشه شوهر من میبردش دکتر وبعدش تا یک یادوهفته من باید پرستاری شو کنم منی که خودم ۴۵ کیلو وزنمه وبدنم بسیار ضعیفه وهربار بعد پرستاری مریضی مادر شوهرم وخودم گرفتم با حقوق ماهی ۷میلیون خرج ایشونم گردن همسرمه از خودم وبچه هام میزنم تا خرج مادرشوهرمم بتونیم بدیم اگر خواهر شوهرام بیان مهمونی زنگ میزنن داداش خونه خالیه بعد بیا بروخرید برادرشوهر بزرگترم میبینه خرج رودست ماست بنده خدا ماهانه پول ووسایل میگیره ازشهر شون میاد پیشش تا همه چی گردن مانباشه
حتی شاید باورنکنید خونه ایی که توش زندگی میکنه شوهرم واسشون ساخته
باتمام کارهایی که درحقش میکنیم ازدیشب دلم خیلی شکست چرا ؟همین که رفتم پیشش شروع کرد به گفتن اینکه من سنم بالا رفته جای اینکه منو ببرید خونتون ازم مراقبت کنید منو‌گذاشتین اینجا که خودم کارهامو بکنم تازه جالب اینجاست دوتا برادرشوهرمم یکی سمت راستش یکی هم جلو خونه دارن وحیاط مشترک
واقعا نمیدونم از دستش چکار کنم من خودم ۳تابچه دارم بااین هزینه های سرسام اور زندگی باید خرج ایشونم بدیم وقتی مریضه پیش منه چون دوست نداره بره پیش جاریام پیش من روزی ۵وعده واسش غذامیپزم اشپزی اونا رو دوست نداره توخونه ی خودش اصلا غذادرست نمیکنه که ها من نمیتونم غذابخورم اما پیش من روزی ۵وعده که هیچ ده وعده هم بهش بدم میخوره اونم فقط گوشت باخودم فکر میکنم مگه ماادما چقدر عمر میکنیم شاید ده سال دیگه مادرشوهرمم نباشه الان نمیخوام کاری کنم بعد حسرت بخورم اما بخدا کشش خواسته هاشو ندارم یه جورایی خستم کرده با۳تابچه مدرسه ایی ازدرس شون وکارهای خونه خودم نمیشم دیشب بهم میگه چرا توکه من غذاتو میخورم سخته روزی ۲باربیایی واسم غذابپزی البته منظورش اینه که من بپزم وببرم واسش اخه مگه میشه من همیشه غذاگوشتی‌بپزم ببرم یااگرم بپزم ببرم توقع داره هرشب همینکاروکنم مگه راه نزدیکه که ممکن باشه ولی باهمه‌ی این احوال شوهرم هرشب میره پیشش اونم دست پر تازه‌اگر چیزی بخوادم‌تهیه کنه واسش بخدا تاالان نگفتم چرا وقتی من این پولو میتونم لباس ومثلا طلا کنم واسه خودم چرا خرج ایشون کنیم ولی دیشب واقعا دلمو شکست جوری که واقعا ببخشید دیگه حتی اگر مریضم بشه نمیخوام پیش من بیارنش باید ۸تابچه ی دیگشم وطایفشو انجام بدن
واقعا منی که توکارخونه خودم موندم بهم میگه باید بیایی منو ببری حمام بعدم تمام زندگیمو واسم تمیز کنی جوری که خواهر شوهرم توروی مادرش ایستاد وگفت خیلی ناشکری یه باردیگه این حرفا روبهش بزنی ناشکری خداروکردی منم دلم شکست وگفتم دیگه نمیام پیشت خاله به مامانمم گفتم ازم ناراحت نشو ولی من چند ماه میرم شهرستان دیگه نمیمونم تواین شهر
ببخشید که طولانی شد اما بیاییم دلی ونشکونیم ازدیشب شوهرم طفلی داره دلداریم میده داره خنده میاره لبم چون میدونه چقدرزحمت مادرشو میکشم ولی من واقعا دلم شکسته 😔
خانومایی که روابط خوبی با شوهرشون ندارن برای شروع فقط سه تا کار انجام ندن ،رابطه تون عالی میشه انگیزه میگیرید بیشتر هوای شوهرتونو داشته باشید
اول اینکه اصلا غر نزنید(اگه دلت پره برو سر سجاده برای خدا گریه کن تا دلت خالی شه)
دوم اینکه قهر نکنید ابداااااا❌
سوم جواب شوهرتونو ندید اگه خوب صحبت نکرد
کافیه یکماه همین سه تا کارو بکنید
زندگیتون متحول میشه
اول سرچ بعد سوال
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo
اینجا کانالی هست که سوالات بارداری و زایمان رو بیا بپرس👇
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686