17سالمە
حدود دو سال پیش پسر عمە ام کە ۹ سال از من بزرگ ترە رفتار های مشکوکی داشت مثل چشمک زدن و یەسری کارای دیگە
ایشون دو سال پیش تو تهران مشغول بە تحصیل بودن
ماهم کلا خانوادە راحتی هستیم همە مثل خواەر برادریم باهم
من در شروع یادگیری زبان آلمانی بودم بعد شب بخیر رو بە زبان آلمانی گفتم
ایشون هم بە زبان آلمانی گفتند بە من دوست دارم
من اون موقع معنیش رو بلد نبودم پرسیدم خودشون گفتن بە این معنیە
بعد من تا قبل از اون ماجرا بامادرم خیلی راحت بودم
رفتم هرچی شدە و نشدە رو گذاشتم کف دست مادرم
و خیلی ماجراها
و فهمیدم در اصل ایشون دلباختەی یکی از اقوام هستند
بی خیال شدم ولی دیگە عشق در دل من جونە زدە بود
ایشون اون رفتار هاشو هم ترک نکرد
چونمادرم برا اولین بار بلوا بە پا کرد دیگە بە مامانم چیزی نگفتم و تموم حرف های دلم رو بردم پیش زن عموم کە حدود 5 سالی از من بزرگ تر هستن
ایشون هم من رو آرام میکردن
با زنعموم خیلی راحتم چون برادرش برادر شیریم و خودش هم میشە دختر عمە بابام
کلا ما ازدواج ها مون فامیلیە
خلاصە مامانم دوبارە مشکوک شد و نمی زاشت خیلی کار هارو بکنم یاموقعی کە پسر عمە خونە پدر بزرگ باشە من برم خونە پدر بزرگم آخه ماتو یه ساختمون سه طبقه با عمو و مادربزرگم اینا زندگی می کنیم
هر روز هم بهم گوش زد میکنە کە پیش زنعمو حرفی نزنم
چون اعتماد ندارن بهش
ولی ما خیلی باهم راحتیم
خلاسە اینکە چند روزیە دلم گرفتس و گوشە گیر
عمە کوچیکم کە خیلی کم با هم اختلاف سنی دریم اومد و علت ناراحتیم رو پرسید منم قسمت کمی از ناراحتیم رو گفتم
چون ما ازدواج فامیلیم مامانم اقوام و عمە هام خیلی باهاش راحتن بخسوس همین عمە کوچیکە و همە حرفاشون رو باهم می زنن
دیشب بهش گفتم کە چرا نمی تونم رازامو بهش بگم چون زیادی با مامانم جیک و پیکشون تو همە
گفت کە اشتباە کردی و من رازتو پیش خودم نگە می دارم
بعد عمە هم نسبت بە زنعموم هم فکرای مادرمو میکنە
این عمم خیلی با هم لجه من از دختر عمم خیلی سر ترم بچه ایشون نه بچه عمه دیگم ولی ایشون تا با همیم ماشاالله قد و بالاش میره و من خیلی کم خرجم و موازبم ولی دختر عمم ماهی ۶۰۰ راحت خرج می کنه بعد من یه سال یه یبار یچی بخرم دخالت می کنه و مادرمم که با اون دیگه یه سال یه بارم تقریبا محرومم ما از اینکه دست به دهنمون برسه سر تریم ینی از مال کم نداریم خدا رو شکر ولی من خیلی دیگه بد بختم
لتفا کمک کنید
در این مورد هم راهنمایی کنید کە چیکار کنم چون دارم افسردە میشم و خیلی هم تو خودم و تو اتاقمم
روز نیست کە بدون گریە شب بشە برام
البتە دلایل دیگر هم هست
مادرم خیلی باهم بد جور
یه جورایی گفتم مشکوک
هی نیش و کنایه می زنه
از هر طرفم بهانه میاره که من تو جمع های خانوادگی نباشم
دیگه دارم افسرده میشم
شب نیست بدون گریه خوابم ببره😭
دختر خانومهای گل ،سوال هایی که در مراسم خواستگاری میپرسید جوابش بله یا خیر نباشد.
توضیح کافی بگیرید از آقای داماد😁
مثلا دختر پرسیده شما دوست دارید با مادرتون زندگی کنین پسر گفته بله سوال بعدی😐
#سلام
اول سرچ بعد سوال
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo